برای آشنایی با دوه های جدید مدرسه هنر و سانه محمد که یکی از فعالیت های بنده است سری بزنید به لیتک زیر:
دوره های پاییز98
- ۰ نظر
- ۲۷ مهر ۹۸ ، ۲۳:۲۷
برای آشنایی با دوه های جدید مدرسه هنر و سانه محمد که یکی از فعالیت های بنده است سری بزنید به لیتک زیر:
دوره های پاییز98
بسم الله الرحمن الرحیم
ابتدا فیلم را ببینید
دریافت
حجم: 1.06 مگابایت
فارغ از صحبت های اخیر جناب مدیری:
ظاهرا دوستان جناب مهران مدیری و امثال ایشان را فهم نکرده اند که این روز ها اینگونه بر او میتازند.
جناب مدیری صادقانه حرف زده است، با تمام آنچه که فهم میکند و قلبا. حقیقت آن است که او واقعا به جامعه و وضعیت نظام حکومتی امید وار نیست، به امروز هم ارتباطی ندارد، احتمالا اگر با او صحبت کنید مصادیقی چون پراید، تورم سالهای اخیر، دلار و... را به عنوان ادله سراشیپی خطر سقوط و ناکارامدی حکومت نام ببرد؛ خب چه طور امید تزریق کند؟
وقتی که نوری برای امید در جامعه(منظور وضعیت کلی حکومت است و نه مردم) خود نمیبیند و بخواهد امید را اشاعه دهد، صحنه همانقدر مضحک می شود که خودش هم گفت:
"خدایا مارا در امید خفه کن"
از او چیزی را مطالبه میکنیم که خودش هم ندارد.
برای آنکه قلبلا امید وار باشی و بتوانی آن را در جامعه تزریق کنی، باید نظر و جهان بینی، قدرت تحلیل، دایره اطلاعات، و... تو به سلاح هایی مجهز باشد که خب جناب مدیری به آن سلاح ها مجهز نیستند.
برای دیدن ساحل و آنکه در چه نقطه ای از دریا ایستاده ایم و از چه مسیری رد و به کجا رسیده ایم، هم چشمانمان باید به دوربین مجهز باشد، هم ذهنمان به تاریخ. هم آنکه بدانیم قصد کشتی چه بوده از حرکت. اگر اینطور نبود، صرفا با دیدن نقطه فعلی و چشم غیر مسلح نمیتوانیم ادعایی بر نگاه جامع داشته باشیم، و نگاه محدود را چه به قضاوت؟ چه به امید؟
یکی از امیدوار ترین افراد جامعه امروز ما امام خامنه ای است، ببینید ادبیات و نگاه ایشان به چه سلاح هایی مجهز است که نتیجه اش می شود امیدواریِ ابتدا برای خود و بعد تزریق آن به جامعه؟ و بعد مقایسه کنید با نگاه کسانی که از آنها توقع امید افزایی داریم، چه مدیر چه هنرمند آیا آنها هم به چنین ادبیات و جهان بینی و نگاهی مسلح هستند که حال توقع امیدافز ایی را داشته باشیم؟ ؟ ؟
فی المثل در فهم چیستی انقلاب اسلامی، رهبری یک نگاه تاریخی با ادبیات دینی دارند که در این طرز فکر وسیع پدیده هایی که عمر محدودی دارند چندان به چشم نمی آیند مگر آنکه موجت تغییر روند حرکت کلی آن جامعه در بلند مدت شوند.
آیا بقیه هم به این سلاح (نگاه روند محور تاریخی با محوریت دین) مجهز هستند؟
ایشان جمله ای در توصیف انقلاب گفته اند : "ما مسیر تاریخ را عوض کردیم"
احتمالا اگر این جمله را به اکثر هنرمندان و یا اساتید دانشگاه بگویید از تعجب چشمانشان گرد خواهد شد.
ما؟ مسیر تاریخ؟ کدام تاریخ؟ از چه موقعی تاریخ را حساب میکنید ؟ به چه دلیل عوض شده است ؟ اصلا تاریخ به چه سمتی میرفت که ما تغییرش داده ایم؟ ما؟ با چه ابزاری؟ چه کسی گفته که است که عوض شده؟
برای رسیدن به چنین جمله ای باید پاسخ این جنس سوالات را داشت و الا باور پذیری آن ناممکن و تعاملی که با جمله شکل خواهد گرفت نوعی طنز و شوخی خواهد بود.
مدیران محترم، ایراد با تذکر و نصیحت و پیامک های مدیریتی به فلانی و بهمانی حل نمیشود، داستان آن است که با زره اجاره ای نمیتوانی بروی به جنگ. زره اجره ای نه قواره تنت هست و نه همیشه برای توست.
ادامه دارد...
یاحق
نکاتتان را در باره این چند خط برایم بنویسید
یاحق
(گزارش ساده ای که به نظرم در دوره ای باید انتشار داده میشد)
(منتشر شده در باشگاه خبرنکاران)
تاریخ سینمای بعد از انقلاب اسلامی حامل تجربیات موفقی است که ضمن استقبال و بازخورد مناسب در داخل کشور، پایشان را چند قدمی بلندتر برداشته اند و در خارج مرزها به عنوان دیپلماسی فرهنگی جمهوری اسلامی نقش بازی کردهاند.
میتوان اینگونه گفت که تعداد زیادی از پروژههای موفق در پخش جهانی متعلق به گونهای است که موضوع اصلی آن ها دینی است.
اگر بخواهیم تلویزیون را مصداقی برای سینما در نظر بگیریم نمونه های بسیاری است که نشان دهد تلویزیون در پخش جهانی موفق ظاهر شده است؛ به عنوان مثال دوبله عربی سریال «یوسف پیامبر» در بیش از ۵۴کشور عربزبان و برخی از کشورهای مسلمان غیرعرب مانند تاجیکستان و برخی کشورهای اروپایی به نمایش درآمده و مورد استقبال زیادی قرار گرفته است، به طوری که در همان زمان صدا و سیما خبر نمایش چندباره این سریال را از بسیاری از کشورهای آسیای میانه منتشر میکرد.
(منتشر شده در باشگاه خبرنگاران جوان)
اگر وقت دارید خواندن این مصاحبه را از دست ندهید
تصاویر فیلم «ملی و راه های نرفتهاش» آخرین ساخته تهمینه میلانی مکرر بعد از انتشار در فضای مجازی پخش شده است. فیلمی تلخ که عاطفه و احساس هر بیننده ای را تحریک میکند و حس نوع دوستی باعث میشود با فیلم همدلانه تا انتها همراه شود. این همراهی را در پیام های انتقادی افرادی میبینید که زیر پست منتقدان این فیلم نوشتهاند.
موضوع فیلم با توجه به نام کارگردان قابل حدس است، محجوریت زن و زنان.
دکتر محمد تقی کرمی، عضو هیئت علمی و رئیس گروه مطالعات زنان دانشگاه علامه طباطبایی، یکی از چهره های نام آشنای حوزه مطالعات زن و خانواده در گفتگو با خبرنگار ما نگاهی تکنیکی به این فیلم داشته و با پیگیری صحبتهایش متوجه این نکته میشوید که شاید چند سالیست به طور جدی رسانه سینما را مورد مطالعه و پیگیری قرار میدهند.
گزارش
شاید کمفروش ترین و کمسانسترین فیلم روی پرده این روزها، بهانه خوبی برای نوشتن گزارش از نظرات مخاطبانش نباشد. فیلمی که کم میفروشد و ترس از کم فروشی آن باعث میشود، سالنهای انتهای شب و کمی را در اختیارش قرار دهند.
«آن سوی ابرها» آخرین ساخته کارگردان فیلم سینمایی «محمد رسول الله» و «بچه های آسمان» جزو کم فروش ترین فیلم های سینمای امروز است و بر خلاف فیلم هایی مثل «تگزاس» و «عصبانی نیستم»، ظاهراً مدیران تشخیص دادهاند که این فیلم سرگرمی مفید و مناسبی برای این شب های ماه رمضان مردم محسوب نمیشود.
برای جویا شدن نظرات مردم، سانسهای این فیلم را در سایتهای فروش بلیت اینترنتی بررسی میکنم. پراکندگی و کم بودن سانسها و یا دیروقت بودن زمان نمایش فیلم مانع از رفتنم به سینما و گفتگوی حضوری با تماشاگران شد. البته گفتگوی حضوری یک آسیب هم دارد، تا وقت کنی با یک نفر صحبت کنی، همه از درب خروج سینما خارج شدهاند و تو ماندهای و یک نظر. تنها راه صفحات رسمی این فیلم در فضای مجازی است. فیلم کم تبلیغ و کم مخاطب، اظهار نظر زیادی هم نخواهد داشت؛ تنها باید بگردی تا متوجه نظرات چند مخاطب شوی.
تهیهکنندگان و دست اندرکاران تولیدات سینمایی در ایران، مانند هر پیشه و هر صنف دیگر، هنگام تصمیم گیری هایشان بر تاریخ و گذشتهی حرفهی خود سوار میشوند، مانند دیگر نقاط دنیا.
یک نویسنده برای شروع نوشتن فیلم نامه، قطعا نمونه های نزدیک به ایدهی خود را بررسی میکند، مانند تهیه کننده ای که هنگام سبک-سنگین کردن پیشنهاد های خود، نمونه های مشابه را بررسی میکند تا میزان برگشت مالی و فروش گیشه را حدس بزند.
مدیریت چند سال اخیر سینمای ایران برای کارگردان و سینماگری که صرفاً به سود مالی خود می اندیشد، یک الگو روی میز می گذارد که سود بالا را برای جیب آن ها تضمین میکند؛ با تابوها بازی کن.
اگر به نوشتههای ریزش دقت نکرده باشید، تصویر دو کودک با لباس ایرانی در یک عکس قدیمی مفهوم خاصی را القا نمیکند. پوستر جشنواره جهانی فیلم فجر
مخاطب را بیشتر یاد استقبالهای رسمی از مشاهیر و سیاسیون می اندازد که دو
کودک گل به دست در لحظه ورود به آنان خوشامد میگویند. قطعا این پوستر
برای مخاطب در حال گذر یا کسی که به نوشته ها دقت نکرده باشد مفهومی ندارد تا زمانی که تصویر پوستر بر روی یک کیک چاپ میشود:
با این تیتر مشخص میشود که پوستر مذکور احتمالا یکی از همان عکس هایی است که میرزا ابراهیم خان عکاس باشی از نوه و نتیجههای یکی از درباریان گرفته است.
برخی از یاداشت هایی که ابتدای سال در کانال کوچک شخصی ام در تلگرام منتشر کردم
#فرهنگ_نوشت
بسم الله الرحمن الرحیم
شما اگر تهیه کننده صدا و سیما باشید، هر سال تحویل و هر عید و مناسبت، میتوانید با یک ایده تکراری مدیران را مجاب برای واگذاری یک برنامه به خود کنید.
دعوت از یک سری بازیگر و خواننده سلبریتی و فراهم شدن یک گفتگوی تمجید گونه برای هرچه مسئله تر شدن زندگی خصوصی و جایگاه آن ها!
خیلی وجود چند نکته مثبت و یا حضور چند عمامه به سر و حتی توسلات معنوی را جدی نگیرید. اینها رعایت اقتضاعات حد اقلی شبکه های ملی سیمای جمهوری اسلامیست و از نقد به کلیت بدون فکر این روند تکراری نمی کاهد.
نقش مجریان چیست؟
چک هر ساله این کلیشه، با حضور و اجرای مجریان نقد میشود.
این نکات در هر برنامه و هر شبکه شدت و ضعف خود را دارد .
اجمالا برای ارزیابی و نمره دادن به یک محصول رسانه ای این سوال را بپرسید که :
این برنامه چه چیزی را برای من مسئله و چه میلی را برای من زنده میکند؟؟
برنامه مردان آهنین چه علاقه ای را در من زنده میکند یا شنیدن مکرر سوال( تا حالا عاشق شدی ) از یک بازیگر چه رفتاری را برای ما الگو و چه خبری را برای مخاطب مسئله میکند؟
(ابتدای یاداشت فوق متفاوت است شبیه یکی از یاداشت های قبلی ام هست اما کاملا متفاوت است)
آیا در روزگار اخیر، باید از مفاهیم غیرمقبولمان فرار کنیم؟
«در خانه کتابی خواندهام. احساس باسوادی و مهمبودن ملموس شده است در وجودم.
کتاب را به جای آنکه در کیفم بگذارم، در دست میگیرم، به طوری که دیگران بتوانند آن را ببینند.
انتهای کتاب را با دست راست و پشت جلد را به پهلوی سمت راست و به کمربند
خود میچسبانم تا اسم کتاب زیر دستم پنهان نشود. حالا نوبت به پیدا شدن
بهانه است. در دانشگاه یا هررجای دیگر، در مقابل آشنایان خود راه میروم،
حواسم را جمع کردهام که نکند دستم کتاب را بپوشاند. اگر بتوانم جلویشان
چند صفحهای بخوانم که دیگر عالی است. بعد از مطالعه، کتاب را جلوی میزم
میگذارم تا دوستانم کنجکاو شوند، این طور بهتر است.
کفشهایم نو هستند. از لای در میخواهم صحبت کنم؛ پایم را کمی جلو میآورم. مدام اما آرام به زمین میکوبم؛ بعید است به زمین نگاهی نکند.
موضوع «اخبار زرد و نقش رسانههای سینمایی» بهانهی مناظره تلویزیونی شده است و «امیر قادری» یک طرف مناظره آنتن زنده تلویزیونی شبکه خبر، به عنوان سردبیر سایت سینمایی «کافه سینما» نشسته است و در کلام نخست خود به «بیسوادی» منتقدینش اشاره میکند؛ سردبیر سایت ۸ ساله «کافه سینما» چند ماه پیش هم نحوه اعتراض به یک فیلم را هم اینگونه بیان میکند:
بسم الله الرحمن الرحیم
تذکر ابتدایی: لطفا مرا متهم به وقتنشناسی نکنید؛ اتفاقا فرصتش هماکنون
است. گاهی اوقات حرف را سر موقع بگویی سریعتر به نتیجه میرسی و چندان نیاز
به استدلال آوردن نداری، استدلالها فعلا عیان هستند، مثل شعلههای آتشی
درشب.
اتفاقا در پی «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» میخواهم بگویم؛
حال که دلهای شما نیز خراشیده شده است از سقوط یک ساختمان، و مادامی که
تنور احساسمان گرمِ دودُ آتش است، نانِ یک تجربه بر دیوارهاش میچسبد، و
الا اگر سرد شد، شاید خمیر تجربه بر دست بگندد و سفره قضاوتی بزرگ خالی
بماند!
از شما اجازه میخواهم قضاوت یک هنرمند بینالمللی نسبت به مردم
سرزمینش را که کمتر از یک ماه از انتشارشان میگذرد مرور کنیم. این
کارگردان خطاب به رئیسجمهور مینویسد:
«یک روز به اورژانس شهر سری
بزنند و مخفیانه سوار بر آمبولانسی شوند که قرار است بیماری بیرمق را به
بیمارستانی برساند و از نزدیک شاهد باشند چگونه در مسیر، به جای راه باز
کردن برای نجات جان یک بیمار، مسابقهای تلخ بین دیگران است برای پیشی
گرفتن از هم که پشت آمبولانس حامل یک هموطن رو به مرگ جای بگیرند و از این
موقعیت برای زودتر رسیدن به مقصد نهایت استفاده را ببرند. این مثالی
ساده، تلخ و تکراری است اما خلاصهای است از وضعیت امروز ما. چه کسی
پاسخگوی این بیرحمی پنهان است؟» این کارگردان در ادامه با لحنی نهیبگونه
ادامه میدهد: «ما چرا و کی چنین شدیم؟ ما مردمانی که دیگر دوست داشتن
هموطن را از یاد بردهایم، ما که خشونتهای پنهان و ریز در رفتار و گفتار
روزمرهمان ابزاری شده است برای بیرون کشیدن گلیم فردیمان از اجتماع. ما که
دروغ را به عنوان مهارتی برای زیستن دوگانه در بیرون و درون خانه
میآموزیم و به کودکانمان میآموزانیم.
ما که تنها نظارهگر و شنونده فراموشکار رنجهائیم.»
این
قضاوت بیرحمانه را کنار تصاویر و صحنههای پرتکرار این چند روز بگذارید
تا هدف از نوشتن این چند خط بهتر مشخص شود؛ تا شاید برای یک بار هم شده بخواهیم
از حق معنوی یک ملت اعاده حیثیت کنیم.
جناب کارگردان اسکاری ایران، شما
کدام مردم را در مجامع بینالمللی نمایندگی میکنید؟ فرصتطلبی بیحدی که
شما را به نوشتن نامهای به رئیسجمهور وادار میکند، خصلت رایج کدام ملت
است؟
جناب کارگردان، فرصتطلب پشتش را به آتش میکند، دل به آتش نمیزند.
کسی
که به دنبال بیرون کشیدن گلیم فردیاش در اجتماع است را با ایستادن در
صفهای اهدای خون، آن هم برای فداکارانی که شاید اصلا زنده نباشند چه کار؟
چگونه
فراموشی نوع دوستی را از صدها هزار مطلبی که در فضای مجازی و گهگاه با
چشمان خیس و گلوی از بغض گرفته شده برای دعوت دیگران به خواندن «امن یجیب»
و دعا برای از کار نیفتادن قلب یک پدر در زیر آوار باور کنیم؟ حضور
برشکاران صنعتی داوطلب در سانحه را نیز، زنان داوطلب حاضر در محل برای
رساندن غذا به آتشنشانها را نیز.
ما مردمانی که دیگر دوست داشتن
هموطن را از یاد بردهایم؟؟ از کدام مردمان سخن میگویید؟ مردمان دعا به
دستی که در مساجد و حسینیهها یا کنار مراکز آتشنشانی، شبانه به ریسمان
امیدی چنگ زدهاند و دعای توسل را برای زنده ماندن پیکرهای جوانان غیور
زیر آوار چند صد تنی زمزمه میکنند؟ یا فرصتطلبی اهدای گلها و همدردیهای
مردم در مراکز 125 است؟
جناب کارگردان، گرافیستهایی را که رشادت جوانان
را میبینند و در فرصتی اندک رشادتشان را تصویر میبخشند، یا خوانندههایی
که قطعهای مینوازند یا شعرایی که این جوانان را ققنوس خطاب میکنند را
چه خطاب کنیم؟ کسانی که «تنها نظارگر و شنونده فراموشکار رنجها» هستند؟
و این مرثیهخوانیها را بگذاریم به حساب فراموشی هموطنان؟
چرا از
ملتی که شما توصیف کردید چنین صحنههایی خلق شد؟ و براستی شما هنرمند کدام
جامعه هستید؟ و تا امروز مردم برای پیروزیهای جهانی کدام هنرمند
احساس غرور میکردند؟
و به یاد بیاورید که زمان نوشتن نامه شما به رئیسجمهور، همزمان شده بود با یکی از بیشمار اتفاق رشادتگونه این مردم، یعنی اعلام 1000 شهید در جنگ با داعش.
آنچه پنهان است و گهگاه زبانه میکشد، نه آتش بیرحمی که شعلههای خاکستر زیر آوار است برای هر چه ناامیدتر شدن مادری برای سالم بیرون آمدن پسرش که نه برای بیرون کشیدن گلیم شخصیاش، که برای بیرون آوردن مردمان باقی مانده در «پلاسکو» دل به شعلهها زده بود.این حادثه تمام میشود و قطعا مصداقی دیگر از همدلی در مراسم تشییع پیکر این بزرگ مردان در تهران و ایران خلق خواهد شد تا جدای از مصادیق بیشمار گذشته، سندی دیگر باشد بر عیار پایین تشخیص و نگاه چرک و اغراق شده و خلاف واقع کارگردانانی که خود را هنرمند اجتماعی خطاب میکنند.
جناب کارگردان، این بود خلاصهای از وضعیت امروز ما.
کانال شخصی:
@farhangneveshtman
(لطفا برای خواندن این مطلب عجله به خرج ندهید)
بسم الله الرحمن الرحیم
چه ورودی زننده ای دارد امشب سینما، چه پارادوکس تلخی! به پوزخند شبیه است.
برو روی دو طرف درب اتوماتیک ورودی سینما پوستر زرد رنگی چسبیده است با عنوان : « حجاب زینت زن است» و یک متر آن طرف تر پوستر قدی فیلم تازه اکران «سلام بمبئی» !
چه تناقض تلخی
#کوتاه_نوشت
نامه جناب فرهادی را قبل از مطالعه مرور کنید
در اتوبوس نشسته ام.
بعد از نماز صبح که نامه جناب فرهادی را خواندم، ذهنم مشغول شده است که مردم کشورم چه برداشتی ازین نامه خواهند داشت؟
فرهادی یک انتلکتوئل ایرانی واقعیست! با همان خصوصیات همیشگی یک روشنفکر مآب ایرانی.
روشنفکری ایرانی چه خصویاتی داشت؟
_جهان فکری و ارزش هایش متفاوت با جامعه است
_میل به تحقیر و سیاه دیدن جامعه دارد
تاریخ روشنفکری پر است از مصادیقی که روشنفکر در آثارش جامعه خود را تحقیر میکند و هنرمندانه سعی در نشان دادن تصویری معوج از جامعه دارد.
انسان های عصبی...
انسان های گرگ صفت ...
جناب فرهادی، دلم برای مسافرین اتوبوس و مترویی که درش نشستم میسوزد که شما را هنرمند خود تصور کرده اند!
اکثریتی که هر روز بدون تصویری که شما دوست دارید زندگی می کنند، به سر کار میروند، بدون دعوا یا فحاشی، اتفاقا با اخلاق، و گاهی هم ایثار .
متاسفانه این خود تحقیری به مردم هم رسیده است. برخی از مردم هم بزرگی خودشان را نمی بینند، چون هنرمندش که به او اعتماد شده است آینه کاو یا کوژی دارد که عکس معوجی را از آنها نمایش میدهد.
روشنفکر واقعی فرهادیست، کسی که از زرنگی چند نفر پشت ماشین امداد استفاده می کند برای تحقیر لذت بخش جامعه اش و به خاطر همین مصداق کل جامعه را ضد اخلاق حساب می کند، اما نباید یا نمیخواهد یا نمیتواند بزرگی، گذشت و رشادت هزار خانواده شهیدی که فرزند تازه داماد یا جوانشان را به مسلخ داعش گرگ صفت فرستاده است ببیند .
صرفا خواستم یک مصداق بیاورم .
حرف که بسیار است، از تناقض بین حقیقت گریزی و نسبیت اخلاقی فیلم هایتان و علاقیتان به کلمه آرمان! اگر باید در جامعه مدرن امروز بی غیرت بود، زرنگی و فرصت طلبی نیز استخوان بندی جامعه مدرن است، پس چرا اینجا در مقابل اقتضای جامعه مدرن سکوت را تجویز نمیکنید؟
جناب فرهادی کسانی که برای فقر زدایی کار میکنند چه کسانی هستند؟
صد ها گروه جهادی دانشجویی از کدام قشر و قماشند؟
طرفداران و هم فکران شما در این گروه ها بوده اند؟
واقعا چه کسانی در این 37 سال عرق ریخته اند برای فقر زدایی؟ چه کسانی و با کدام عقیده و ارزشی؟ مذهبی انقلابی یا روشنفکر نسبیت گرا؟
اصلا حرف هایم را پس میگیرم. جامعه ما مخروبه ایست که شما میگویید.
راستیتش جامعه ما رو به زوال است چون هنرمند اسکاری اش شمایید و ما هر چه سعی کردیم پای درستان اخلاق بیاموزیم، جز چند خیانت کار و دروغ گو چیز دیگری ندیدیم.
ما چه کنیم؟ اگر اخلاق نداریم بدین خاطر است که به شما و جایزه شما دل بستیم، چه کنیم که چیزی حاصل نشد؟
جناب کارگردان اصلاحی هم اگر نیاز باشد صورت نخواهد گرفت.
اصلاح نیاز به امید دارد. ما چه کنیم که شما به ما گفتید که اگر زن و شوهری بر سر آینده فرزند خود برای پیشرفت در داخل یا خارج از کشور بحث کنند، بحثشان بی نتیجه خواهد بود و جدایی نصیبشان هست. راستش را بخواهید ما از شما نا امیدی را یاد گرفته ایم. چه کنیم دستمان به تغییر نمیرود.
یاحق
منتشر شده:
کوتاه نوشت
بسم الله الرحمن الرحیم
کمی تند و شاید بد بینانه:
_
در خانه کتابی خوانده ام. احساس باسوادی و مهم بودن ملموس شده است در وجودم.
کتاب را به جای اینکه در کیفم بگذارم در دست میگیرم، به طوری که بقیه بتوانند آن را ببینند.
انتهای آن را با دست راست و پشت جلد را به پهلوی سمت راست، به کمربند خود میچسبانم. به طوری که اسم کتاب زیر دستم پنهان نشود. حالا نوبت به پیدا شدن بهانه است. در دانشگاه یا هر جای دیگر در مقابل آشنایان خود راه میروم، هواسم را جمع کرده ام که نکند دستم کتاب را بپوشاند. اگر بتوانم جلویشان چند صفحه ای بخوانم که دیگر عالیست. بعد از مطالعه کتاب را جلوی میزم میگذارم تا دوستان کنجکاو شوند.
اینطور بهتر است.
کفشم نو است ، در را نمیه باز کرده و با من صحبت میکند، مدام پایم را به زمین میکوبم که کفش نو را ببیند.
فردا به یک جلسه مهم دعوت شده ام. برای اجرا. باید به هر بهانه ای که شده راهی پیدا کنم که بگویم فردا نمیرسم بیام کوه، و ازم سوال شود چرا؟ تا با حالت بیخیال و عادی بگویم: ی اجرای کوچک دارم.
روزنامه را از کیفم بیرون می آورم، با اینکه صد بار یاداشتم را خوانده ام، مجدد جلوی دیگران میخوانم، اگر پرسیدن چیست؟ میگویم یاداشت یکی از دوستانه خواستم ببینم درست چاپ کردن؟ بعد از این حرفم اگر ببینن حتما
فردا برای سخنرانی پیش از خطبه دعوت شدی پسر، میفهمی؟ موقعیت به این خاصی. میخوای بری و بیای! خشک خالی؟ کسی نفهمه؟
بهتره زنگ بزنم به همه بگم. من فردا دارم میرم نماز جمعه . آخه من سخنرانم، سخنران. میفهمی؟
واکنش شما در مواجهه به منی که اینچنین میکنم چیست؟ ؟ ؟
ببینبد کتابمو، ببینید من اجرا دارم، ببینید من چه قدر مهم هستم! من سخنرانم آخه!
ببینید من ...
خدا چهره ی زیبایی بهم داده است، تصمیم گرفته ام عکس هایم را دور تا دور خانه ام بچسبانم. هر روز یا دو روز یک بار . خوبه اتفاقات را هم بگذارم، بله، اینطور بهانه های بیشتری دارم.
امروز چای خوردم با کاکائو ی 80 درصد، خوبه عکسش را بگیرم و بگذارم روی در خانه .
واکنش شما چیست؟
چه قدر پسر تو عقده ای هستی!
وا! مگه کمبود داری؟
تابلو دچار خودشیفتگی شدی؟ هر روز عکستو میگذاری؟
چه آدم حقیری!
نگاش کن مثل بچه ها میمونه.
ندید پدیده.
_
این واکنش ها برای گذشته بود. اگر شما عکستان را هر روز روی در خانه میچسباندید و از پشت پرده مدام به در نگاه میکردید، یا زمانی که کتابتان را روی سینه میچسباندید و دور تا دور دانشگاه راه میرفتید و...
دیگر لازم نیست...
کافیه اینستاگرام نصب کنید.
دیدید چه قدر راحت!
دیگه نه کسی بهتان میگوید عقده ای و نه بچه صفت خطابتان میکند.
یاحق
(از سری یاداشت های کوتاه و کمی عجله ای)
بسم الله الرحمن الرحیم
دکور از هم باز شده اش ریز باران کنار حیاط افتاده بود و من هر روز بدون هیچ حسی از کنارش رد میشدم، تا اینکه پیام مشاور رسانهای ریاست دانشگاه نگاهم را به دکور از هم پاشیده شده تغییر داد و احساس غروری را نسبت به خود برانگیخت.
دکوری خیمه مانند وسط حیاط توسط یک شرکت چند ملیتی برپا شده بود. گزارشی انتقادی و مستدل از منفی بودن حضور این شرکت در دانشگاه نوشتم. گزارش در چند رسانه مطرح چاپ شد؛ به جلسه هیئت رئیسه دانشگاه رسید و ظاهرا خاطر ریاست را مکدر کرده بود. آقای رئیس دستور داده بود غرفه جمع شود و فردای آن روز جمع شد. بعد از چند ماه مشاور ریاست به طور اتفاقی مرا دیده بود و ماجرا را برایم تعریف کرد که: : بعد از انتشار یاداشت شما غرفه شرکت چند ملیتی از دانشگاه جمع شده است. این خبری بود که غروری از اثر بخشی یک گزارش برایم ایجاد شد. مصداقی از یک "نهی از منکر" که میشد در محافل رسانه ای به عنوان مصداقی کوچک از آن یام برد.
حدود 360 روز از انتشار گزارش قبلی میگذرد که دکور آبی رنگش بدون نگرانی از سرما و رگبار های پاییزی، بعد از گذشتن از توانایی های مدیریتی مسئولین، باچند پله سعود این بار زیر سقف و داخل دانشگاه، ما را به خود میخواند.
و اما آنچه سال گذشته گفته شد و نقد امروز نیز است(برای کسانی که سال گشته مطلب را مطالعه نکرده اند):
(متن منتشر شده در روزنامه به دلیل کمبود جا و اقتضائات صفحه بندی خلاصه شده است و نقد اصلی نوشته زیر است)
منتشر شده در :
راه اثبات آبرومندی صاحب نفسان
بی آبرو کردن ملت خود نیست
بسم الله الرحمن الرحیم
به دور گلایه هایی که میتوان درباره اصول فنی فیلم نامه نویسی بیان داشت، یعنی به دور از اعتراض از کلافگی مخاطب از اینهمه بی هنری در بیان سخنان و نکات و تحمل مستقیم گویی های گل درشت و بی خلاقیت در دیالوگ ها؛ و به دور از کشف عدم ارتقا و کسب توانایی در این امور، و به دور از بیان بی انگیزگی مخاطب، منتقد و دلسوزان از بیان نقد به دلیل حدس بی اثر بودنشان، صرفا تحلیلی ارئه خواهد شد در فهم اینکه کارگردان محترم (مسعود دهنمکی) چگونه نسبت به مردم جامعه خود نگاه میکند و آیا آثار ابتدایی و انتهایی ایشان تغییری در فهم مردم شناسی داشته است یا خیر؟
مسعود دهنمکی در اولین اثر داستانی خود (اخراجی های1) به درستی در تعریفی که از هم وطن و جامعه ایران ارائه میدهد، آغوش خود را باز میکند و با اعتراض به نگاه های خشک و ظاهر بینانه و سلبی، با ایجاد دوگانه ای مانند "حاجی گرینوف" به عنوان فردی ظاهر بین و خشک و "مجید سوزوکی" و اطرافیانش به عنوان افرادی ناسالم سعی میکند همه را هم وطن های این کشور به حساب بیاورد و ضمن عدم تایید منش مجید سوزوکی و اطرافیانش، در مقابل طرد شدن این افراد اعتراض میکند وایده ی خود را بر رشد و ارتقای این افراد میگذارد که شهادت مجید سوزوکی را میتوان مصداق بارز این ایده(جذب و رشد) دانست.
این روند در اخراجی های دو نیز ادامه دارد و با وجود همان دوگانه، بعد از اختلافات و درگیری های صورت گرفته بین این دو گروه(مذهبی، غیر مذهبی) در صحنه ای پایانی و بعد از پشیمانی طرف (غیر مذعبی و منفعت طلب) سرود "ای ایران" توسط همهی اسرای کمپ خوانده میشود و مجدد ایده قبلی یعنی هم وطن بودن همه این افراد (جذب و رشد) اعمال میشود.
اما کارگردان محترم وقتی به دور از فضای دفاع مقدس در دوران امروز در آثار سینمایی خود دغدغه هایش را پیگیری میکند، نگاهی متفاوت به مردم و جامعه خود دارد.
در قسمت اول دوگانه رسوایی، مردم به صراحت عوامی هستند منفعل و ظاهر بین، افرادی که بعد از سالها التماس دعا گفتن و نماز خواندن پشت سر روحانی محله خود، بادیدن چند فیلم و صحنه ای مشکوک به روحانی قصه پشت میکنند(البته جای پرسش است چرا روحانی فیلم به وظیفه شرعی خود یعنی رفع سو ظن هیچ تلاشی نمیکند). این عوام زدگی و انفعال فکری و دهن بینی مردم جایی به اوج خود میرسد که مومنین نماز خوان و دل سوز اخلاق محله، بدون هیچ حکمی از قاضی و بدون هیچ سند شرعی و صرفا به دلیل تهییج یک بازاری در وسط بازار برای اجرای حکمی (رجم) به خانه دختر بد نام محله میریزند و مخاطب همدلانه با دختر مضطرب و ترسیده از یورش سنگ بدستان نماز گزار در خانه خود منتظر فرج و رهایی ای میشود، که بعد از افشاگری ای که توسط دختر انجام میشود در پایان همان مردم متوجه حکم بی سند و اشتباهشان میشوند و پشت سر همان روحانی نماز اقامه میکنند. در رسوایی یک مردم، مومنینی هستند دلسوز با همان ویژگی های ذکر شده( عوام، ظاهر بین، سست عنصر و...)و جز این قشر، قشر دیگری دیده نمیشود تا بگوییم تعریف کارگردان از مردم چیست؟
در رسوایی 2 مسعود دهنمکی تغییر نگاه خود را نسبت به اولین آثارش عمیق تر میکند. در رسوایی 2 دیگر از مومنین ولو بی بصیرت خبری نیست و کارگردان محترم مردم خود را گناهکار خطاب میکند، بله گناه کار. ابتدای فیلم روحانی اهل طریقت از سنت الهی میگوید که گناه باعث زلزله میشود، و در پایان زلزله می آید. بدین طریق میتوان گفت: گناه باعث زلزله میشود، مردم گناه میکنند، زلزله می آید؛ صغری، کبری، نتیجه.
وقتی این روزها کینه توزی کشور های سرمایه سالار جهان بر علیه این مردم مورد اشاره فیلم رسوایی به اوج خودش رسیده است، وقتی پول های بلوکه شده این مردم بی دلیل قصب میشود، وقتی که در عین فشار ها، مردم حمایت و دلبستگی خود را با قدمهایشان در صف های انتخابات و جشن های هرساله و پررونق 22 بهمن نشان میدهند، وقتی برومندان این کشور برای سربلندی و صیانت از آرمانهای انقلاب یا در هنگام رانندگی مورد ترور مملو از بغض و ترس سرمایه سالاران جهان قرار میگیرند و یا کیلومتر ها دورتر با دفاع خود و ریختن قطرات خونشان افزایش کستره تمدنی و ایدئولوژیکی نظام را اثبات میکنند، و وقتی که صاحب نظران این کشور این ملت را توانمند در مهندسی تمدن نوین اسلامی خطاب ، و یا جوانان امروزه را مومن تر از دوران دفاع مقدس خطاب میکنند؛ و با وجود هر آنچه هست ولی بیان نشد، در این شرایط جناب کار گردان پیشبینی ای از یک ویرانی در این کشور انجام میدهد؛ نه به خاطر حمله روبات های امریکایی مانند فیلم "روبوکاپ"، که به خاطر گنه کاری بیش از حد این مردم.
مردم در رسوایی 2 یا کف زنان منتظر اعدام یک مجرم هستند که در صورت بخشش اعتراض میکنند، یا پشت درب خانه حاج آقای اهل طریقت فیلم برای گفتن التماس دعا صف ایستاده اند، یا در دادگاه خانواده معترفند که به خاطر شبکههای اجتماعی حاظر به طلاق هستند، یا در خیابان چادر زده اند برای فرار از زلزله و بعد از نیامدن زلزله میرقصند، و یا به گفته نقش اول فیلم "حاج آقا" گناه کار هستند. و هیچ نمای دیگری از مردم دیده نمیشود تا شاید گفته شود اکثریتی به خاطر اقلیتی فی المثل رباخوار یا گناه کار عذاب شده اند و لاجرم باید اقشار مذکور را نماینده کل جامعه به حساب آورد.
در پایان متوجه میشویم که در امان ماندن این مردم تا به امروز به خاطر حضور افرادی مانند روحانی اهل طریقت فیلم است، زیرا پس از ترد شدن این روحانی و به محض بلند شدن چرخ های هواپیمای حامل ایشان، زمین شروع به لرزیدن میکند. البته این لرزش به زلزله ای مخرب ختم نمیشود و دوربین با نشان دادن پرچمی از حضرت ابا عبد الله حسین (ع) علت رحم خداوند به این مردم را اعلام میکند.
به عنوان سوالی پایانی برای دوگانه رسوایی پرسیده میشود که: چرا جناب کارگردان تنها راه اثبات آبرومندی و بزرگی به حق اهل نفسان و روحانیون اهل طریقت را در بی آبرو کردن مردم خود میبیند؟؟؟
(حاشیه نگاری یا در اصطلاح بی مناقشه، یاداشتی برای مراسم 14 خرداد 95)
بسم الله الرحمن الرحیم
خنکای هوا از جنس صبحگاهی نبود. از دیروز ساعت 18 خنکتر شدن هوا حس میشد؛ با این حساب به امید تشنگیای کمتر از هر سال به سمت مراسم رفتم.
"صدها هزار نفر چند ساعت است که در مصلا در شمال تهران اجتماع کرده اند. تا در مراسم باشکوه سوگواران شرکت کنند. ایران مدتهاست که چنین اجتماعی را به خود ندیده است. سوگواران از همه جای کشور به تهران آمده اند. به حدی که مسأله خواب و خوراک آنها مشکل شده است. مسئولان سعی می کنند که برای صد هزار سوگوار که به تهران آمده اند جا و مکان تهیه کرده و غذا رسانی به آنها را منظم کنند..( هنر بیشلر، گوینده رادیو در اتریش 15/3/68)
مترو رایگان است و سهل تر از هر وسیلهای. پایم را بیشتر از معمول باز میکنم تا تعادلم حفظ شود، سرم را در کتابی که در دست دارم میبرم: « من با جرات مدعی هستم که ملت ایران ... »
حجم: 1.07 مگابایت
هفتمین شماره حنیفا
سلام. اگر دوستان مشترکاتی بین این یاداشت که به عنوان تیتر اول در نشریه دانشجویی حنیفا چاپ شده است و یاداشت های قبلی بنده دیده اند، بدین دلیل است که متن زیر تکمیل شده یکی از نوشته های چند ماه پیش است.
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز بحث های نویی به مانند جهانی شدن با تمام تعاریف مختلفش و در عین ظاهر جامعه شناختی خود، نسبتی با رشته های دیگر دارد و بعید نیست که وقتی از جهانی شدن سخن میگوییم، رد آن را از سینما آغاز کنیم. اگر از شناخت خود در این باره صرف نظر کنیم، در بیان متفکرین مغرب زمین این نگاه وجود دارد. به طور مثال «آپادورای» در بحث جهانی شدن، یکی از دو مولفه این روند (جهانی شدن) را سینما معرفی می کند.
در ادامه تحلیلی را مطالعه خواهید کرد نسب به یک انیمیشن ایرانی که به تازگی اکران موفقیت آمیزش به پایان رسیده و دو پیامد رسانه ای دیگر .
لازم به ذکر است که هدف از این تحلیل، آوردن شاهد مثالی برای مفهوم «جهانی سازی» یا « جهانی شدن» به تعریف متفکرن مغرب زمین نبوده و صرفا نگاه نگارنده را منعکس میکند.
تا به امروز نقد ها و معرفی های زیادی برای این انیمیشن (شاهزاده روم) نوشته شده است که قصدی برای بیان مکررشان نیست و به نظر حقیر، لازم است موضوع این انیمیشن یک بار از نگاهی دیگر و نه در مقایسه میان آثار ایرانی و یا آینده انیمیشن سازی و فروش در گیشه که قطعا در جای خود بسیار پر اهمیت هستند، تفسیر شود.
انتشار:
بسم الله الرحمن الرحیم
از پله های دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی که پایین بیایی، مسئولین دانشگاه برایت بستری فراهم کرده اند که ذهنت مدیریت منابع و نیروی انسانی کشورت را کنار بگذارد، و به جای هرمزگان، اهواز، قزوین و تبریز، وقت بگذاری برای رونق هرچه بیشتر، لندن، نیویورک، آمستردام و نوتردام.
پایین دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی غرفه ایست آبی رنگ، مانند همان شعبه از کارخانه در آفریقای جنوبی. غرفه ای از شرکت بزرگ و چند ملیتی یونیلیور.
گروه فرهنگی «نسیم»؛ محمدحسین تیرآور؛ "صمد همانطور دستم را گرفته بود گفت: به خاطر ظهر معذرت میخواهم. من تقصیر کارم. مرا ببخش. اگر عصبانی شدم، دست خودم نبود. میدانم تند رفتم. اما ببخش. حلالم کن.خودت میدانی از تمام دنیا برایم عزیز تری. تا به حال هیچ کس را توی دنیا به اندازه تو دوست نداشته ام. گاهی فکر میکنم اینهمه دوست داشتن نکند خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی فکر میکنم ، میبینم من با عشق تو به خدا نزدیک تر میشوم. چه کنم که جنک پیش آمده"
"دختر شینا" کتابی نسبتا مفصل از زبان یک همسر شهید است. بعد از مجموعه کتاب های هم قطر "اینک شوکران" که سرداران شهد را از زبان همسرانشان روایت میکرد، این کتاب شاید تنها کتابیست که توجه را به خود جلب میکند.
خاطره نگار در 19 فصل و با قطری بیشتر از کتاب های ذکر شده (250 صفحه) خاطرات، قدم خیر محمدی ، همسر سردار(صمد) ستار ابراهیمی هژیر را تنظیم کرده است.
با "دختر شینا" از چشم همسر شهید نه تنها به حاج ستار و رفتارش، بلکه به کیلومترها به پشت جبهه نیز نگاه میکنیم. 19 فصل تنظیم شده است تا از رنگ و بوی زندگی یک همسر رزمنده بگوید.
کتاب از ناز پروردگی دختر عزیز پدر در کودکی شروع میکند. از بی میلی به ازدواج، تا چشم انتظاری ها و اضطراب ها و بی حوصله گی های دوری از همسر.
در هنر و ادبیات این کشور، پشت جبهه ها باید ترسیم شود، بدور از گرد و غبار و صوت خمپاره ها، تا دیده شود، گاه مرارت ها و دلگرمی ها و گاه اضطراب ها و کمک کردن ها، تا عظمت دفاع و رشادت صرفا در خط مقدم و و بزرگی بلا فقط در میان شلمچه و طلائیه دیده نشود تا دفاع مقدس با تمام داشته هایش جلوه کند، و نه کمتر و "دختر شینا" به نوبه خود در بخشی از این عرصه، قدم برداشته است.
در دختر شینا بیش از چند خاطره، حرف زیادی از جبهه نمی شنویم و تماما در خانه شهید ماندهایم و حاج ستار را از رفتارش کنار خانواده میشناسیم. از هدیه خریدن های مکرر برای دلجویی به خاطر تاخیر در بازگشت از جبهه یا گریه کردن های یک سردار به خاطر سختی های متحمل شده بر خانوداه و یا برنامه ریزی عجله ای همسر برای تفریح اندک خانواده اش و رفتن به فضای سبزی کنار پادگان.
این کتاب مثالی است از بسیار زوج جوان این سرزمین که قدم های ابتدایی زندگیشان، با کوس جنگی تحمیلی همراه شده بود، و "دختر شینا" ترسیمگر کرامت اخلاقی است که همسر برای خانواده اش دارد: چشمم که چشمش افتاد گفت: "سلام خانومم، عزیزم، سلام قدم خانوم"؛ تا با این منش، سردی جنگ کمتر احساس شود و نبود همسر بیشتر.
و از طرفی شاهد صبوری یک همسر هستیم که در طول جنگ که در نبود همسر، خانه ای را با 5 فرزند کوچک، مدیریت کند، یا برف بروبد یا پیت نفت به دست بگیرد.
کتاب خاطره است و نباید توقع قلم توصیفی فضاهایی را چون رمان داشته باشیم، اما کتاب فضا ها را نسبتا توصیف میکند و این به هر آنچه هدف این کتاب هست، کمک میکند.
دختر شینا توسط بهناز ضرابی زاده تنظیم شده است و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
منتشر شده: خبرگزاری نسیم
مجله مهر - محمدحسین تیرآور: ساعت حدود هفت است. سوار بر ونهای صلواتی به سمت نمایشگاه میروم. زیر گذری حیاط بیرونی را به صحن و حیاط داخلی مصلای امام متصل میکند. زیرگذر، نمایشگاه تابلو های خوشنویسی است؛ چند خطاط در حال خوشنویسی هستند و شاید قلمهایشان ناراحت اند از قدم های عجول بازدید کنندگان؛ با این حال بدون توجه خاصی از پله های زیرگذر بالا میروم و به حیاط بزرگ مصلی می رسم. آفتاب اگرچه رمق چندانی ندارد، اما از ابتدای ظهر تا یک ساعت پیش، تمام تلاشش را کرده است که رمق را از جسم روزه داران بگیرد و این دقایق آخر به خود استراحتی داده است.
یک حوض بزرگ با آبی نه چندان شفاف در وسط حیاط است که دورش را چند میز و صندلی چیدهاند، چند غرفه خوراکی در یک سمت، سالن نسبتا بزرگی به نام «نمایشگاه عفاف و حجاب» در مقابل، و غرفه کودکان و کتاب در شبستان و پشت سر قرار دارد. نمایشگاه یک ساعتی است که شروع شده، اما جز غرفه داران و چند خبرنگار، هنوز بازدیدکنندگان چندانی حضور پیدا نکردهاند و باید منتظر اذان بود تا نمایشگاه جان بگیرد.
"پنجشنبه فیروزه ای" را شاید این روز ها زیاد در بحبوحه نمایشگاه کتاب در خبرگزاری ها وعلی الخصوص شبکه های اجتماعی شنیده باشید؛ نام آخرین اثر نویسنده متعهد، سرکار خانم عرفانی که به تازگی توسط نشر نیستان انتشار یافته است.
خوشبختانه خانم عرفانی در رمان"پنجشنبه فیروزه ای" مانند رمان قبلی خود(لبخند مسیح)، رمان را انتخاب کرده است تا به حرف های دینی اش در دنیای جوانان بپردازد. جوان و دین موضوع و هدف نویسنده در هر دو کتاب را شکل میدهد و این انتخاب میتواند بیانگر دغدغه عمیق و زندگی و زیست این نویسنده در جامعه خود باشد؛ موضوعاتی که اهمیتشان پر واضح و غیر قابل انکار است.
بسم الله الرحمن الرحیم
یاداشت منتشر شده با موضوع "حجاب اجباری" در آخرین شماره گاهنامه حنیفا
یاداشتی کمی عجله ای که برای انتشار در سایت(همینجا) کمی اصلاح شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
«مردم را که نمی شود به زور به بهشت برد!» «اگر حجاب را در جامعه را اجبار کنیم، اخلاق ضایع میشود!» اگر درجامعه اجبار بکاریم لجبازی باید درو کنیم...»
چند جملهذای که شاید فعلا در جمهوری اسلامی شنیده میشود؛ حجاب اجباری موضوعیست که این روز ها بیشتر از قبل مورد توجه و انتقاد قرار گرفته است.ا
از ابتدا باید گفت که این سؤال غلط است که آیا در ایران حجاب اجباریست یا خیر؟واضح است که در ایران حجاب یک اجبار است ولی متأسفانه هیچ وقت پرسیده نمی شود چرا اجبار؟
فقط سوار بر جو منفی کلمه ای مانند اجبار به سمت حجاب تاخته میشود.ابتدا باید بگوییم که همین اجبارِ حجاب را نباید مطلق به حساب آورد، زیرا در این صورت بخشی از افرادی که هر روز در دانشکده حضور دارند مجرم هستند، چون آنها حجاب ندارند ولی میبینم که هزاران هزار نفر در شهر بدون حجاب مناسب و اساسی حضور دارند وکسی کاری با آنها ندارد.
(به نظرتان تعداد گشت ارشاد های شهر ما چقدر است؟)
متأسفانه مشکل از جایی آغاز می شود که به اجتماعی بودن حکم و مسئله حجاب توجهی نمی شود و تصور می شود حجاب یک امر شخصی است !در صورتی که حجاب در فردیت وتنهایی فرد معنایی ندارد. آیا به زنان در خارج از اجتماع دستور به حجاب داده شده است؟
حجاب اسلامی که مد نظر است، وقتی تعریف پیدا می کند که بحث از ورود به جامعه باشد.عدم حجاب به واسطه نا امنی که برای فرد مونث به وجود می آورد و از جهت ناراحتی واضطرابی که برای متأهلین و افراد مذکر به وجود می آورد, وجوبش لازم میشود. حال سؤال مطرح این است که چرا باید؟و چرا اجبار؟
بعد از بیان نکته بالا، بعید نیست که شنیده شود:
«اگر حجاب امر مثبتیست وپشتوانه منطقی وعقلانی دارد, جامعه را آزاد کنید تا روح حق طلب جوانان به سمت این تفکر منطقی تمایل پیدا کند!»
همیشه محدودیتها و سازمانهایی برای محدود کردن مضرات وجود داشته اند وبار ها وبارها با آنها سر و کار داشته ایم وداریم والزام و رعایت آنها برای ما بد تلقی نمیشود؛ از الزام انجام دستورات یک پزشک تا جلوگیری از پخش کنسرو فاسد برای بیمار نشدن جامعه.
حال سوال این است که چطور اجبارهای هر روزه در مسائلی که ضرر جسمانی به همراه دارند برایمان پذیرفتنش راحت است وجامعه خود را به این امر توصیه نمی کند که«خودتان خوب وبد را انتخاب کنید» ولی در امری که ضرر های روحی واجتماعی اش مشخص است وجامعه ای مثل غرب را به منجلاب کشانده و یک بحث فرهنگیست را الزامی منفی میدانیم که طغیان جامعه را بعد از مدتی به همراه دارد؟!
در عجب هستم جلوگیری پلیس راهنمایی و رانندگی به دلیل برهم خوردن حواس رانندگان را امری منطقی میدانیم و الزام قاتونی آن را تازیانه ای برسر آزادی تلقی نمیکنیم، ولی جلوگیری از بی حجابی که مسمومیت فکری وفرهنگی به وجود می آورد را الزامی منفی تلقی میکنیم؟!
اگر در پاسخ بنده خواهید گفت که علوم انسانی را با علوم تجربی مقایسه نکنید یا با توجه به توصیه پزشکان میلیون ها نفر سیگار میکشند، باید بگویم: علوم انسانی به اعتراف خیلی ها پر اهمیت تر وحساس تر از علوم تجربیست و دوم این که مثالهایی مانند سیگار کشیدن، یک ضرر فردیست نه اجتماعی، یک فرد سیگاری تا حد فوت خود میتواند سیگار بکشد, و این متفاوت است با بی حجابی که به غیر از امنیت خود آزادی چشم ها را هم سلب می کند.
حجاب یک اجبار منطقیست, الزامی که راه کشف و شناخت فلسفه و مبنایش باز است, یک امر که تنها در اجتماع واجب میشود و برای سلامت جامعه است.
بله، اختیار امنیت جسمانی وروانی افراد به دست خودشان، ولی بی حجابی که سلب میکند امنیت فکری دیگران را باید بگوییم: اختیار فردی؟
این مسئله که اجبار لجبازی را در پی دارد واخلاق را ضایع میکند هم مشکلی دیگر است؛ باید بدانیم این اجبار نیست که فرد را لجباز وجسور بار می آورد، بلکه این اخلاق بد و نادرست در بیان این اجبار و الزام است که فرد را طغیانگر بار می آورد، اجبار بدون استدلال و تند یک پدر به دختر خود برای حجاب یا نگاه خشن مأموری بی ادب یا نهی از منکر تند و زننده چند پسر؛ و قطعا در صورت بیان صحیح, این وجوب(حجاب) کاملا پذیرفتنی است، مانند هزاران منع و الزام قانونی دیگر در جامعه خودمان.
اصلا میپذیریم که اجبار در حجاب داشتن را حذف کنیم، اگر در این شرایط عدهای نخواستند که منطقی برخورد کنند،چه؟؟ یعنی نخواستند به یک امر منطقی مثل حجاب تن دهند.
آیا در تریبون ها میگوییم: دیدیم که ظاهرا نمیشود و از این پس قانون اجبار را عملی میکنیم ؟ آیا در زمینههای کوچکی مثل یک کارگاه ساده تولید مواد پروتئینی که مواد مسموم تولید میکند میگوییم: بگذاریم خودش به این نتیجه برسد که غذای سالم به دست مردم برساند؟
_مسئله ای دیگر
بنده با این مسئله که بی حجاب ها را لجبازان و افرادی بدانیم که در مقابل اجبار قد علم کرده اند و در مقابل گشت ارشاد اینگونه حجاب می پوشند, مخالف هستم.
در این صورت باید اکثر بیحجابهارا انقلابیونی در اعتراض به اجبار، و چکمههای چرمی لوکس آنهارا پوتین های جنگ، وکرم های صورت را واکس های استتار جنگی به حساب بیاوریم؛ واقعا این گونه است؟؟ شما این افراد را با چنین روحیه(اعتراض انقلابی) میشناسید؟
اصلا مگر چند سال است گشت ارشاد به عنوان بزرگترین نماد اجبار حجاب سر وکله اش پیدا شده است ؟ آیا قبل از آن بی حجابی نبود؟
اگر میخواهید شدت بی حجابی در امروز را بگویید، باید گفت که هر وقت میزان ارتباطات ورسانه های امروز را حتی با چهار سال پیش یکی دانستیم این حرف را میپذیریم، چون بی حجابی یک فرهنگ غیر بومیست.
لطفا کمی منطقی تر باشیم...
1)آمار بیان شده به قطع تنها به دلیل بی حجابی نبوده است و مجموعه دلایلی باعض شده اند که این وضعیت رخ بذهند که مجال بیانش اینجا نیست ولی باعث گارنده به عامل حجاب به عنوان عاملی موثر در این مسئله معتقد است.
با سلام. ازین پس تمام اخبار (تشریه حنیفا و... ) مربوط به بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) در سایت زیر قرار خواهد گرفت
basij-cs.blog.ir
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام. به نظرم یک نکته باد عرض شود،سخنرانی استاد عباسی در باره ی تثلیث در علوم انسانی، اولین سخنرانی در این رابطه بوده است و قرار است این مسئله در طول یک سال در دانشگاه های کشور شرح داده شود.
حجم: 524 کیلوبایت
عذر خواهی میکنم تاخیر در انتشار این شماره را، از امروز به بعد، نشریه را در سایت دانشجو در بخش نشریات نیز قابل مطالعه است.
مطلب اصلی این شماره که تفکیک یا تبعیض نام دارد،که همان مطلب "آیا شهرداری تهران اشتباه کرده است؟" هست که با کمی ویرایش و تغییر برای روز جهانی خشونت علیه زنان آماده شده است.
دریافت فایل پی دی اف نشریه
حجم: 5.74 مگابایت
(یاداشت زیر، آخرین یاداشتی است که نوشتم و دیروز در نشریه بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعیو ارتباطات به چاپ رسید، این متن در نشریه با عنوان«دانشگاه شمارا باسواد نمیکند» قرار گرفته است)(این مطلب از مطلب چاپ شده کمی کامل تر است)
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی پوستر فراخوان کلاس های آموزشی بسیج دانشجویی را میبینم، حیف میدانم که در مورد این مسئله(با سواد شدن)
صحبت نکنم.البته در صورت نبود کلاس و پوستر نیز، همین کارو میکردم.
مطمئنا تا به حال دیده اید و اگر ندیده اید، در آینده خواهید دید که بعضی از دانشجویان به دانشجویان دیگر یا دانشجویان به اساتید یا بلعکس میگویند: باسواد؛ فلانی دانشجوی باسوادی است؛ فلان استاد را دیدی؟
خیلی باسواد است.
نکته اینجاست که این صفت(سواد) همه افراد را در بر نمی گیرد. ممکن است در یک جمع دانشجویی ده نفر حضور داشته باشند که همترم یکدیگر و تعداد واحد های گذرانده آنها یکی باشد، ولی به یکی از آن ده نفر
می گویند: باسواد!
بسم الله الرحمن الرحیم
اولین شماره از نشریه (گاه نامه) بسیج دانشجویی دانشکده ارتباطات و علوم اجتماعی علامه طباطبایی(ره) تهران ، به لطف خدا و تلاش و پیگیری بچه ها آماده و چهار شنبه در دانشکده توضیع شد.
دانلود فایل pdf
حجم: 1.07 مگابایت
بسم الله الرحمن الرحیم
خدا را شکر که از طرح انتقادی بنده نسبت به سکوت سازمان به ظاهر صلح و به ظاهر جهانی استقبال شد. سازمانی که با سکوت و جانبداری خودش، ماهیت صهیونیستی خود را نمایان کرده است.
خبر گزاری مهر لطف کردند و با بنده مصاحبه تلفنی انجام دادند که به علت عجله ای بودن، چندان باب میل نمی باشد.
یک نکته: شورا ی امنیت سازمان ملل تنها دو ساعت بعد از حمله عراق به کویت در سال 69، عراق را محکوم کرد و در طول 24 ماه، 12 فطعنامه صارد کرد .
پارس نیوز
بسم الله الرحمن الرحیم
چند هفته ای است که از شروع طرح تفکیک جنسیتی(طرح تکریم زنان) در ادارات شهرداری تهران می گذرد؛ این طرح از ابتدا، به یکی از موضوعات مهم رسانه های داخلی و خارجی، نامه نگاری ها، حمایت کردن ها و برائت کردن ها تبدیل شد.
در اصل، داغ شدن این موضوع به این دلیل بوده است که بحث آزادی زن و نگاه به جایگاه او در اجتماع، همیشه از دغدغه های مهم و مباحث بحث برانگیر و بسیار تاثیر گذار در هر جامعه ای بوده است؛ اهمیت این موضوعات هیچ گاه جایگاه خود را از دست نمی دهد،حتی اگر متفکرین و روسای یک جامعه از وجود آن بی اطلاع باشند یا حتی به آن اهمیت ندهند.
جمهوری اسلامی ایران نیز با وجود نگاه متفاوتش از جایگاه زن و ابراز مخالفت همیشگی از فرهنگ جوامع غربی، طبیعیست که همیشه مورد توجه بوده، و این موضوع می تواند وسیله خوبی برای انتقاد از آن شود.
رئیس جمهور مخالفت خودش را با جملات همچون:"مگر میشود ۵۰درصد جامعه را ترک کرد به بهانههای مختلف و حرفهای قرن حجری؟" بیان کردند و معاون امور زنان رئیس جمهور به طرز دیگری گفته بودند:" طرح تفکیک جنسیتی مورد تأیید معاونت امور زنان و خانواده ریاستجمهوری نیست و دولت یازدهم نیز با آن مخالف است، اگرچه برخی دستگاهها و ارگانها اقدام به تفکیک جنسیتی پرسنل زن و مرد خود کردهاند، این طرح به صورت سلیقهای اجرا شده و مورد تأیید دولت نیست".
بسم الله الرحمن الرحیم
در این چند روز متوجه شدم که باید در آرم سازمان ملل تغییراتی ایجاد بشود. من این تغییرات را به جای دوستان مسئول در سازمان انجام داده ام.
these days i found that the united nation's logo should be changed. i did these instead of them
دریافت پوستر با کیفیت مناسب
حجم: 3.21 مگابایت
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام . به علت جنایات این روز های رژیم صهیونیستی بر علیه غزه،یکی از پوستر های قبلی خودم را تغییر دادم و مناسب برای این روز های غزه کردم. امید وارم به کار دوستان بیاید.
بسم الله الرحمن الرحیم
88/7درصد آرا ، متعلق به بشار اسد میباشد .
آیا این جمله ، جملات دیگه ای را هم تغییر میدهد؟
انتخابات سوریه برگزار شده است و بشار اسد با مشارکت بیش از 72 درصد و با رای بیش از 88 درصد مجدادا سکان دولت را در هفت سال آینده به دست گرفت . این پیروزی درحالی میباشد که موضع گیری های برخی از رسانه های عربی و ایالات متحده امریکا و اتحادیه اروپا ، در طول آغاز جنگ تا کنون سعی کرده اند وانمود کنند افرادی که در سوریه در مقابل ارتش ایستاده اند ، همان مردم سوریه هستند که با اسد مخالف هستند ؛ این موضع گیری در رسانه ها و گفتار مقامات امریکایی ، آنها را وادار میکرد که از لفظ مخالفین به جای تروریست و اغتشاشگر استفاده کنند و حمایت خود را از مخالفین ظاهری سوریه انجام دهند . درحالی که توزیع سلاح ، آموزش نظامی و غیر بومی بودن و رفتار وحشیانه آنها غیر قابل انکار است و حتی در گفتار مقامات امریکا مشهود است که در ادامه به آن اشاره میشود.
*نقد برگزیده در اولین جشنواره نقد و برسی سریال های تلویزیونی*
بسم الله الرحمن الرحیم
به نظر با پایان پایتخت 3 ، دفتر این مجموعه بسته شده و این سریال با صفت سه گانه به کار خود پایان داده است.
مجموعه پایتخت عنصری نسبتا واحدی بود با یک تم یکسان ؛ این یکسانی در عناصر مختلف در سه مجموعه، خود یک نکته مثبت به حساب
می آید . پس با این
وجود جای تعجب نیست اگر از پایتخت سه سخن میگوییم ، به مجموعه یک و دو آن نیز سر
بزنیم .
بسم الله الرحمن الرحیم
یک هفته ای زائر و میهمان شهدا بودیم . اردوی راهیان نور با جمع دانشجو حال و هوای خودش را دارد . قبل از اردو در جلسه ای که بین مسئولین بسیج دانشگاه گذاشته شده بود ، نقدی را نسبت به طرح پیشنهادی نشریه ویژه اردو انجام دادم ؛ همین نقد و نظر باعث شد تا با صلواتی بنده را مسئول نشریه اردو کنند ،هرچه اصرار کریدم : "آقا جان صلوات نفرستید " فایده ای نداشت . به دلایلی همچون کمبود وقت و... با زدن نشریه موافق نبودم .همین موافق نبودن موجب زدن روزنامه اردو شد . به هر شیوه و مددی بود (کمک شهدا رو عرض میکنم) در طول اردو 5 روزه ،4 شماره روزنامه چاپ شد . جا دارد از دوست عزیزم اکبر کشاورز تشکر کنم که اگر نبودند ، به احتمال خیلی زیاد روزنامه را نمیزدم . گاهی اوقات بیدار مینشستند تا بیدار شوم برای اتمام کار .
بسم الله الرحمن الرحیم
در گیرو دار انتخابات و دوران پرشور و بحث بر انگیز تبلیغات انتخاباتی بود که این نوا به گوشمان رسید:
آقای روحانی بیایید که خسته شده ایم از تحریم ها ، بیایید که با دنیا آشتی کنیم.
شنیدن این صدا در آن دوران کار مشکلی نبود . با وبگردی مختصری به این مسئله پی میبردید . فیلم های تبلیغاتی که پخش شد ، دکتر روحانی در اولین فیلم اظهار کردند:
وقتی پاتو از مرکز موبایل میزاری بیرون و فکرت مشغول این موضوعه که آخه این چه شانسیه که من دارم ، چرا باید موبایل 700 هزار تومنی من ، 1 ماه بعد از خریدنش 500 هزار تومان خرج برداره ؟ ، و به این نکته میرسی که این جسمی که تو جیب کتت قرار داره ، نه یک وسلیه ارتباطیست ، بلکه یک سمباده یا همان سوهان روح محسوب میشود ، آن موقع اگر فرد زرنگی باشی ، به گوشه خیابون ، به مردی که برای خودش با یک موتور و یک قابلمه و چنتا کاسه و یک پیکنیک رستوران سیار راه انداخته چم میدوزی و جلومیروی و قیمت را میپرسی . بعد از شنیدن جواب ، گل از لبت میشکفد و بعد از این که آش را تحویل گرفتی ، یک نگاهی به نعنا داغ و کشک رویش میکنی و برای خودت یک گوشه جا پیدا میکنی و خیلی راحت و بدون فکر کردن به این که : کی از خواب بیدار شوم و برم گارانتی ؟ ، و از این قبیل افکار ، سعی میکنی زیر این هوای بارونی و سرد ، اولین قاشق را به دهان ببری. . .
(به مناسبت باز گشایی نمادین دانشگاه ها و آغاز سال تحصیلی دانشجویان توسط رئیس جمهور ، یاداشتی که 5 ماه پیش نوشتم را قرار دادم)
بسم الله الرحمن الرحیم
حدود یک سال میشد که یکی از دوستانم را ندیده بودم . حوالی همین تاریخ ها بود که پارسال برای کنکور درس میخواندیم ، که البته من میخواندم نه او . بعد از سال اول دبیرستان رشته ام را تغییر دادم ، و چون دبیرستانی که من در آن درس میخواندم رشته مورد نظر من را نداشت ، مجبور شدم که دبیرستانم را هم تغییر بدهم .از آن موقع بود که رابطیمان کمترو کترو شد تا پارسار نزدیکای کنکور که به طور اتفاقی آمد به همان کتابخانه ای که من درس میخواندم .
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
این وبسایت تریبونیست برای بنده .
تریبونی برای حرف ها و چیز ها دیگر .
در ابتدا باید چند نکته را عرض کنم :
1) این تریبون قرار نیست همیشه محلی برای نشر دغدغه های بزرگ ، نقد های موشکافانه ، و صحبت های رسمی و عمومی باشد . علاقه مند هستم محلی برای نشر سخنان گاه شاعرانه ، بیان خاطرات ، یا اطلاع رسانی نیز باشد .
2) نکته دومی به ذهنم نمیرسد
3) قرار بود که طراحی قالب اختصاصی را به یک شرکت باتجربه بسپارم ، امام بعد از اعلام قیمت متوجه شدم باید خودم دستی بکار ببرم و یک قالب نسبتا شخصی طراحی کنم که امید وارم تا چند وقت دیگر یک قالب ساده آماده بکنیم.
به امید دیدار شما عزیزان
یاحق
بسم الله الرحمن الرحیم
چند وقت پیش گفتگویی داشته ام با تهیه کننده فیلم سینما یی «محمد» ساخته مجید مجیدی
درحالی که عموم جامعه رصد و قوانین مربوط به سلامت مواد غذایی و
بهداشتیای که بر سلولهای ظاهری بدن تاثیر میگذارند را به راحتی
پذیرفتهاند و در جهانی که سازمانهایی موظف به تعیین و رصدِ حد و مرز
مقدار اوکتان کالای خطرناکی چون سیگار بر جلوگیری از ضرر کمتر آن برای
جوامع هستند؛ هنرمندان ایرانی در صفحات شبکههای اجتماعی خود، در برگهای
بنفش، با شعار «هنر توقیف شدنی نیست» و جملهای که ضمن اشاره نام هنرمند
میگوید: «من … میخواهم هیچ فیلمی توقیف نشود» کمپینی تشکیل دادهاند و
خواستار بیتوجهی به تنظیم ضوابط برای توجه به غذای روح و فکر جامعه خود
شدهاند.