وبسایت شخصی محمد حسین تیرآور

نوجوان دبیرستانی دیروز ، امروز دانشجو شده است

يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۰۲ ق.ظ

(به مناسبت باز گشایی نمادین دانشگاه ها و آغاز سال تحصیلی دانشجویان توسط رئیس جمهور ، یاداشتی که 5  ماه پیش نوشتم را قرار دادم)

بسم الله الرحمن الرحیم

حدود یک سال میشد که یکی از دوستانم را ندیده بودم  . حوالی همین تاریخ ها بود که پارسال برای کنکور درس میخواندیم ، که البته من میخواندم نه او . بعد از سال اول دبیرستان  رشته ام را تغییر دادم ، و چون دبیرستانی که من در آن درس میخواندم رشته مورد نظر من را نداشت ، مجبور شدم که دبیرستانم را هم تغییر بدهم .از آن موقع بود که رابطیمان کمترو کترو شد تا پارسار نزدیکای کنکور که به طور اتفاقی آمد به همان کتابخانه ای که من درس میخواندم .

امروز صبح در راه کتابخانه بودم که دلم هوایش را کرد . زنگ زدم ، گفت دارم می آیم کتابخانه. بعد از رسیدن به محل کتابخانه ، بعد از اینکه اثباب و وسایلم را در میز همیشگی و دوست داشتنیم مستقر کردم ، موبایلم را برداشتم و بهش اس(اس مخفف شده اس ام اس است) ، بهم ج داد(ج مخف شده جواب میباشد) 5 دقیقه دیگه میرسم.رفتم دم درب کتابخانه .

یکی دو وقیقه ای نگذشته بود که پیدایش شد. تا بهم نزدیک شد ،  سلام کردیم و به رسم عادت ماچ و بوسه .تا در آغوش گرفتمش یک قدم به عقب آمدم  و با  کنجکاوی پرسیدم : سیگار میکشی ؟ گفت آره ! شاید علت این سوال سریع من این بود که اصلا توقع نداشتم . با هم همراه شدیم به سمت بالا و سالن مطالعه . حین بالا رفتن از پله ها تنها کاری که کرده بودم تعجب بود همراه با چاشنی ناراحتی . وقتی بالا رسیدیم دعوتش کردم که بیا اینجا بنشین ، جایی که دور باشد از دیگر افراد تا بتوانیم صحبت کنیم .

جزوه اش را برداشتم و نگاهی انداختم. کیفش را که باز کرد ، با یک پاکت لعنتی سیگار مواجه شدم . دیگر توقع این یکی را  نداشتم . فکر کرده بودم در حد یک نخ و اینهاست .

دوباره پرسیدم: خانوادت مطلع هستند ؟!

 گفت نبابا ، اگه مادرم بفهمه سرمو بیخ تا بیخ ...

یک سالی از دانشگاه رفتنش میگذشت . نوجوان دبیرستانی دیروز شده بود دانشجو.

لطافت روح و خلق مهربانش ، قلبی آری از هر سختی و شرارت را به همراه داشت .

 بازگشایی درب های دانشگاه بر روی دوست من ، زیادهم خوشیمن نبود . سوال اس ام اسی او در روز های اول دانشگاه که پرسیده بود : دوست دختر پیدا کردی یا نه ،   العان منو یاد تیتر یکی از مجلات کشور انداخت که زده بود :

دانشجو در سرزمین عجایب

آن طور که خودش میگوید در حال خاضر از دوستی یکی از دختران دانشگاه بهره میبرد  . دلبستنش به این قلم دود زا اقدام خود سرانه ی خودش بود که حتی برای چند وقت کوتاه موجب ترد شدنش توسط دختران و دوستان سیگاریش شد . در خیابان که راه میرویم میگوید حالا عادی شده است ، ما شده ایم ساقی، هرکس میرسد میگوید : یه نخ داری بدی؟؟

شاید اینها  اولین هدایای دانشگاه به رفیق من نباشد

حالا او برای خوش مردی شده است

                                       نوجوان دبیرستانی دیروز ، امروز دانشجو شده است

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۱:۰۲ ق.ظ
  • محمد حسین تیرآور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی