وبسایت شخصی محمد حسین تیرآور

خود واقعیتان را به اشتراک بگذارید

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۱۲ ب.ظ

کوتاه نوشت


بسم الله الرحمن الرحیم

کمی تند و شاید بد بینانه:
_
در خانه کتابی خوانده ام. احساس باسوادی و مهم بودن ملموس شده است در وجودم.
کتاب را به جای اینکه در کیفم بگذارم در دست میگیرم، به طوری که بقیه بتوانند آن را ببینند.
انتهای آن را با دست راست و پشت جلد را به پهلوی سمت راست، به کمربند خود میچسبانم. به طوری که اسم کتاب زیر دستم پنهان نشود. حالا نوبت به پیدا شدن بهانه است. در دانشگاه یا هر جای دیگر در مقابل آشنایان خود راه میروم، هواسم را جمع کرده ام که نکند دستم کتاب را بپوشاند. اگر بتوانم جلویشان چند صفحه ای بخوانم که دیگر عالیست. بعد از مطالعه کتاب را جلوی میزم میگذارم تا دوستان کنجکاو شوند.
اینطور بهتر است.

کفشم نو است ، در را نمیه باز کرده و با من صحبت میکند، مدام پایم را به زمین میکوبم که کفش نو را ببیند.

فردا به یک جلسه مهم دعوت شده ام. برای اجرا. باید به هر بهانه ای که شده راهی پیدا کنم که بگویم فردا نمیرسم بیام کوه، و ازم سوال شود چرا؟ تا با حالت بیخیال و عادی بگویم: ی اجرای کوچک دارم.

روزنامه را از کیفم بیرون می آورم، با اینکه صد بار یاداشتم را خوانده ام، مجدد جلوی دیگران میخوانم، اگر پرسیدن چیست؟ میگویم یاداشت یکی از دوستانه خواستم ببینم درست چاپ کردن؟ بعد از این حرفم اگر ببینن حتما

فردا برای سخنرانی پیش از خطبه دعوت شدی پسر، میفهمی؟ موقعیت به این خاصی. میخوای بری و بیای! خشک خالی؟ کسی نفهمه؟
بهتره زنگ بزنم به همه بگم. من فردا دارم میرم نماز جمعه . آخه من سخنرانم، سخنران. میفهمی؟

واکنش شما در مواجهه به منی که اینچنین میکنم چیست؟ ؟ ؟
ببینبد کتابمو، ببینید من اجرا دارم، ببینید من چه قدر مهم هستم! من سخنرانم آخه!
ببینید من ...

خدا چهره ی زیبایی بهم داده است، تصمیم گرفته ام عکس هایم را دور تا دور خانه ام بچسبانم. هر روز یا دو روز یک بار . خوبه اتفاقات را هم بگذارم، بله، اینطور بهانه های بیشتری دارم.
امروز چای خوردم با کاکائو ی 80 درصد، خوبه عکسش را بگیرم و بگذارم روی در خانه .

واکنش شما چیست؟
چه قدر پسر تو عقده ای هستی!
وا! مگه کمبود داری؟
تابلو دچار خودشیفتگی شدی؟ هر روز عکستو میگذاری؟
چه آدم حقیری!
نگاش کن مثل بچه ها میمونه.
ندید پدیده.
_
این واکنش ها برای گذشته بود. اگر شما عکستان را هر روز روی در خانه میچسباندید و از پشت پرده مدام به در نگاه میکردید، یا زمانی که کتابتان را روی سینه میچسباندید و دور تا دور دانشگاه راه میرفتید و...
دیگر لازم نیست...
کافیه اینستاگرام نصب کنید.
دیدید چه قدر راحت!
دیگه نه کسی بهتان میگوید عقده ای و نه بچه صفت خطابتان میکند.
 
یاحق

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۱۲ ب.ظ
  • محمد حسین تیرآور

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی