از همه جا به سوی او
منتشر شده در: روزنامه صبح نو
(حاشیه نگاری یا در اصطلاح بی مناقشه، یاداشتی برای مراسم 14 خرداد 95)
بسم الله الرحمن الرحیم
خنکای هوا از جنس صبحگاهی نبود. از دیروز ساعت 18 خنکتر شدن هوا حس میشد؛ با این حساب به امید تشنگیای کمتر از هر سال به سمت مراسم رفتم.
"صدها هزار نفر چند ساعت است که در مصلا در شمال تهران اجتماع کرده اند. تا در مراسم باشکوه سوگواران شرکت کنند. ایران مدتهاست که چنین اجتماعی را به خود ندیده است. سوگواران از همه جای کشور به تهران آمده اند. به حدی که مسأله خواب و خوراک آنها مشکل شده است. مسئولان سعی می کنند که برای صد هزار سوگوار که به تهران آمده اند جا و مکان تهیه کرده و غذا رسانی به آنها را منظم کنند..( هنر بیشلر، گوینده رادیو در اتریش 15/3/68)
مترو رایگان است و سهل تر از هر وسیلهای. پایم را بیشتر از معمول باز میکنم تا تعادلم حفظ شود، سرم را در کتابی که در دست دارم میبرم: « من با جرات مدعی هستم که ملت ایران ... »
لهجه مرد کناری حواسم را از کتاب میدزدد. خواندن را کنار میگذارم. ظاهرا مترو، این مرکب آسان، امروز فقط بار تهران را به دوشش نمیکشد؛ مثال، فردِ خوش لحجهی اصفهانی کنار من. معلم است و با پایگاه بسیج محلشان آمده. دیشب در راه بوده؛ صبح را در حرم عبد العظیم زیارت کرده و حالا هم با مترو میرود مرقد امام؛ اگر با خانواده هم بیایند روال همین است، سفری یک روزه؛ صبحانه مختصری خورده اند و ناهار هم یک تن ماهیست.
مرد خوش لهجه مانند چند هم صحبت دیگر امروز، حضور خودش را مبرا از هر مزایا و تشویقی میداند و میگوید: من تا به حال ندیده ام آموزش و پرورش کسی را اجبار کرده باشد یا تشویقی بدهد برای شرکت در مراسم. بهانه این جواب چند سوال فرد مقابلش است.
حضور افراد مشکی پوش کم کم و در هر ایستگاه بیشتر میشود و فردی جمعیت را به ذکر صلوات دعوت میکند، اتفاقی که در متروهای منتهی به مراسم هایی چون عید فطر، 22 بهمن و نماز جمعه معمول است، عطر صلوات مخاطبان مراسم و مقصد قطار را مشخصتر میکند.
به ایستگاه حرم میرسیم. صبح زود آمده ام به نیت رفتن در زیر سقف شبستان. ایستگاه شلوغ است ولی تعداد زیاد مامور و داربستهای جدا کنند مانع از هجوم و خفگی های معمول میشود. بالای مترو عده ای پلاکارد شهرشان را گرفته اند تا همسفرهای داخل مترو در محوطه باز حیاط گم نشوند، شاید اینها هم مثل فرد اصفهانی اول زیارت شاه عبد العظیم رفته و با مترو به مرقد می آیند.
وقتی هوا گرمای پررمقی ندارد، ایستادن چند نوجوان در مقابل اطاقکهای سه متری یا همان فنکوئلهای آبپاش با آب و گلاب هدفی جز تفریح ندارد.
افراد گله به گله در کنار حوض نشستهاند و عده زیادی ترجیح داده اند همین جا به سخنان رهبری گوش دهند و از گیتهای 100 متر جلوتر خود عبور نکنند. همین گروهی نشستن و داشتن وسایل و زیر انداز بدون شنیدن لهجهای، خود موید تهرانی نبودنشان است. عرب، بلوچ، ترکمن و... بعضی ها هم برای من قابل تشخیص نیستند. دختری بساط کتابخوانی امتحان چند روز دیگرش را پهن کرده است. مردی با کلاه نیم دایره نمدی طوسی رنگ و لباس سیاه عشایری با چهره ای آفتاب سوخته از کنارم رد میشود. کمتر از 50 متر تا ورودی شبستان مانده است؛ دانشجویان علوم پزشکی شیراز بنری در مقابلشان گرفتهاند و منتظر هستند تا مرد جوانِ همراهشان با دوربین سادهای سفرشان را برای همیشه ماندگار کند.
شلوغی و گستردگی محوطه، کاروانداران را به این فکر انداخته است که برای گم نشدن افراد به مانند سفرهای زیارتی عراق و مکه، از پرچم های مشخص یا کلاه های یک رنگ و یا برای خانم ها از پارچه های رنگی که دور گردن میاندازند استفاده کنند.
چند غرفه راهنما نقشه هایی به مسافران میدهند که محل اسکان اتوبوسهای همه استانها روی آن ترسیم شده است. مراسم چند ساعته 15 خرداد به غیر از ساکنان چند شهر در نزدیکی تهران، سفریست 30 ساعته با اتوبوس برای خیلی از شهرها مانند بلوچستان و کرمانشاه و... که اسکانی متفاوت را میطلبد. از هم صحبتی جوانی که لباس سفید محلی بلوچی پوشیده است، متوجه میشوم که مسافران این مناطق در مدارس یا حسینیه هایی در شهر ری اسکان داده میشوند.
اکثر افراد داخل شبستان مانند من جوان هستند اما فرصتی دیگر برای حضور نیست، شبستان پر شده است. آفتاب به وسط رسیده و در این لحظات جلوه گری بیشتری میکند. دو تلویزیون بزرگ محوطه بیرون از شبستان، مردم را به مقابل خود میکشاند و جمعیت زیر آفتاب نشسته یا ایستاده سخنرانی را گوش میدهند، و عده کمی فرصت نشستن زیر سایه های کوچک تازه نهال های محوطه را پیدا کرده اند. همهمه و رفت و آمد در وسط سخنرانی کمتر می شود و اکثر جمعیت خیره به زمین و یا دیوارهای یک دست تراورتن مرقد دل سپرده اند به بیانات.
در اواخر سخنرانی تکبیرهای جمعیت بیشتر میشود. فضای داخل شبستان انسان را برای فریاد های بلند و پر شور همراه با مشتهای گره کرده بیشتر ترقیب میکند، اما مردم داخل حیاط و حتی افراد تک و تنها ایستاده و یا تکیه زده به اتوبوسهای هلال احمر، بی توجه به فضا، بعد از شندن جملهای از دشمنی آمریکا با صدای بلند میگویند: "نه سازش، نه تسلیم، نبرد با آمریکا"
«امام بر علیه تجاوز عراق به پا خواست و با امریکا و انگلیسی به مقابله پرداخت و صدای انقلاب را به گوش همۀ جهانیان رساند تا جایی که به رهبر روحانی بنیادگرایان اسلامی تبدیل گشت.» (گزارش برنامۀ تلویزیون اینفورسینال 24/3/68)
سخنرانی تمام میشود، به سمت ایستگاه میروم، داخل مترو کتابم را باز میکنم و جمله نیمه تمام کتاب را از سر میگیرم:
« من با جرأت مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله ـ صلی الله علیه وآله ـ و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن علی ـ صلوات الله و سلامه علیهما ـ میباشند.» (وصیت نامه الهی سیاسی بت شکن قرن، امام روح الله)
- دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۵۸ ق.ظ