وبسایت شخصی محمد حسین تیرآور

۳۷ مطلب با موضوع «یاداشت ها» ثبت شده است

بسم الله الرحمن الرحیم




 تذکر ابتدایی: لطفا مرا متهم به وقت‌نشناسی نکنید؛ اتفاقا فرصتش هم‌اکنون است. گاهی اوقات حرف را سر موقع بگویی سریعتر به نتیجه می‌رسی و چندان نیاز به استدلال آوردن نداری، استدلال‌ها فعلا عیان هستند، مثل شعله‌های آتشی درشب.
اتفاقا در پی «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» می‌خواهم بگویم؛ حال که دل‌های شما نیز خراشیده شده است از سقوط یک ساختمان، و مادامی که تنور احساسمان گرمِ دودُ آتش است،  نانِ یک تجربه بر دیواره‌اش می‌چسبد، و الا اگر سرد شد، شاید خمیر تجربه بر دست بگندد و سفره قضاوتی بزرگ خالی بماند!
از شما اجازه می‌خواهم قضاوت یک هنرمند بین‌المللی نسبت به مردم سرزمینش را که کمتر از یک ماه از انتشارشان می‌گذرد مرور کنیم. این کارگردان خطاب به رئیس‌جمهور می‌نویسد:
«‌یک روز به اورژانس شهر سری بزنند و مخفیانه سوار بر آمبولانسی شوند که قرار است بیماری بی‌رمق را به بیمارستانی برساند و از نزدیک شاهد باشند چگونه در مسیر، به جای راه باز کردن برای نجات جان یک بیمار، مسابقه‌ای تلخ بین دیگران است برای پیشی گرفتن از هم که پشت آمبولانس حامل یک هموطن رو به مرگ جای بگیرند و از این موقعیت برای زود‌تر رسیدن به مقصد ‌‌نهایت استفاده را ببرند. این مثالی ساده، تلخ و تکراری‌ است اما خلاصه‌ای است از وضعیت امروز ما. چه کسی پاسخگوی این بی‌رحمی پنهان است؟» این کارگردان در ادامه با لحنی نهیب‌گونه ادامه می‌دهد: «‌ما چرا و کی چنین شدیم؟ ما مردمانی که دیگر دوست داشتن هم‌وطن را از یاد برده‌ایم، ما که خشونت‌های پنهان و ریز در رفتار و گفتار روزمره‌مان ابزاری شده است برای بیرون کشیدن گلیم فردیمان از اجتماع. ما که دروغ را به عنوان مهارتی برای زیستن دوگانه در بیرون و درون خانه می‌آموزیم و به کودکانمان می‌آموزانیم.
 ما که تنها نظاره‌گر و شنونده فراموشکار رنج‌هائیم.»
این قضاوت بی‌رحمانه را کنار تصاویر و صحنه‌های  پر‌تکرار این چند روز بگذارید تا هدف از نوشتن این چند خط بهتر مشخص شود؛ تا شاید برای یک بار هم شده بخواهیم از حق معنوی یک ملت اعاده حیثیت کنیم.
 جناب کارگردان اسکاری ایران، شما کدام مردم را در مجامع بین‌المللی نمایندگی می‌کنید؟ فرصت‌طلبی  بی‌حدی که شما را به نوشتن نامه‌ای به رئیس‌جمهور وادار می‌کند، خصلت رایج کدام ملت است؟
جناب کارگردان، فرصت‌طلب پشتش را به آتش می‌کند، دل به آتش نمی‌زند.
کسی که به دنبال بیرون کشیدن گلیم فردی‌اش در اجتماع است را با ایستادن در صف‌های اهدای خون، آن هم برای فداکارانی که شاید اصلا زنده نباشند چه کار؟
 چگونه فراموشی نوع دوستی را از صد‌ها هزار مطلبی که در فضای مجازی و گهگاه با چشمان خیس و گلوی از بغض گرفته شده برای دعوت دیگران به خواندن «‌امن یجیب» و دعا برای از کار نیفتادن قلب یک پدر در زیر آوار باور کنیم؟ حضور برشکاران صنعتی داوطلب در سانحه را نیز، زنان داوطلب حاضر در محل برای رساندن غذا به آتش‌نشان‌ها را نیز.
ما مردمانی که دیگر دوست داشتن هم‌وطن را از یاد برده‌ایم؟؟ از کدام مردمان سخن می‌گویید؟ مردمان دعا به دستی که در مساجد و حسینیه‌ها یا کنار مراکز آتش‌نشانی، شبانه به ریسمان امیدی چنگ زده‌اند و دعای توسل را برای زنده ماندن پیکر‌های جوانان غیور زیر آوار چند صد تنی زمزمه می‌کنند؟ یا فرصت‌طلبی اهدای گل‌ها و همدردی‌های مردم در مراکز 125 است؟
جناب کارگردان، گرافیست‌هایی را که رشادت جوانان را می‌بینند و در فرصتی اندک رشادتشان را تصویر می‌بخشند، یا خواننده‌هایی که قطعه‌ای می‌نوازند یا شعرایی که  این جوانان را ققنوس خطاب می‌کنند را چه خطاب کنیم؟ کسانی که «‌تنها نظار‌گر و شنونده فراموشکار رنج‌ها»  هستند؟ و این مرثیه‌خوانی‌ها را بگذاریم به حساب فراموشی هم‌وطنان؟
چرا از ملتی که شما توصیف کردید چنین صحنه‌هایی خلق شد؟ و براستی شما هنرمند کدام جامعه هستید؟ و تا امروز مردم برای  پیروزی‌های جهانی کدام هنرمند  احساس غرور می‌کردند؟

و به یاد بیاورید که زمان نوشتن نامه شما به رئیس‌جمهور، همزمان شده بود با یکی از بی‌شمار اتفاق رشادت‌گونه این مردم، یعنی اعلام 1000 شهید در جنگ با داعش.

آنچه پنهان است و گهگاه زبانه می‌کشد، نه آتش بی‌رحمی که شعله‌های خاکستر زیر آوار است برای هر چه ناامید‌تر شدن مادری برای سالم بیرون آمدن پسرش که نه برای بیرون کشیدن گلیم شخصی‌اش، که برای بیرون آوردن مردمان باقی مانده در «پلاسکو» دل به شعله‌ها زده بود.این حادثه تمام می‌شود و قطعا مصداقی دیگر از همدلی در مراسم تشییع پیکر این بزرگ مردان در تهران و ایران خلق خواهد شد تا جدای از مصادیق بی‌شمار گذشته، سندی دیگر باشد بر عیار پایین تشخیص و نگاه چرک و اغراق شده و خلاف واقع کارگردانانی که خود را هنرمند اجتماعی خطاب می‌کنند.

جناب کارگردان، این بود خلاصه‌ای از وضعیت امروز ما.


کانال شخصی:

@farhangneveshtman

(لطفا برای خواندن این مطلب عجله به خرج ندهید)


بسم الله الرحمن الرحیم



چه ورودی زننده ای دارد امشب سینما، چه پارادوکس تلخی! به پوزخند شبیه است.

برو روی دو طرف درب اتوماتیک ورودی سینما پوستر زرد رنگی چسبیده است با عنوان : « حجاب زینت زن است» و یک متر آن طرف تر پوستر قدی فیلم تازه اکران «سلام بمبئی» !

چه تناقض تلخی

#کوتاه_نوشت

نامه جناب فرهادی را قبل از مطالعه مرور کنید

در اتوبوس نشسته ام.
بعد از نماز صبح که نامه جناب فرهادی را خواندم، ذهنم مشغول شده است که مردم کشورم چه برداشتی ازین نامه خواهند داشت؟
فرهادی یک انتلکتوئل ایرانی واقعیست! با همان خصوصیات همیشگی یک روشنفکر مآب ایرانی.
روشنفکری ایرانی چه خصویاتی داشت؟

_جهان فکری و ارزش هایش متفاوت با جامعه است
_میل به تحقیر و سیاه دیدن جامعه دارد

تاریخ روشنفکری پر است از مصادیقی که روشنفکر در آثارش جامعه خود را تحقیر میکند و هنرمندانه سعی در نشان دادن تصویری معوج از جامعه دارد.
انسان های عصبی...
انسان های گرگ صفت ...

جناب فرهادی، دلم برای مسافرین اتوبوس و مترویی که درش نشستم میسوزد که شما را هنرمند خود تصور کرده اند!
اکثریتی که هر روز بدون تصویری که شما دوست دارید زندگی می کنند، به سر کار میروند، بدون دعوا یا فحاشی، اتفاقا با اخلاق، و گاهی هم ایثار .
متاسفانه این خود تحقیری به مردم هم رسیده است. برخی از مردم هم بزرگی خودشان را نمی بینند، چون هنرمندش که به او اعتماد شده است آینه کاو یا کوژی دارد که عکس معوجی را از آنها نمایش میدهد.

روشنفکر واقعی فرهادیست، کسی که از زرنگی چند نفر پشت ماشین امداد استفاده می کند برای تحقیر لذت بخش جامعه اش و به خاطر همین مصداق کل جامعه را ضد اخلاق حساب می کند، اما نباید یا نمیخواهد یا نمیتواند بزرگی، گذشت و رشادت هزار خانواده شهیدی که فرزند تازه داماد یا جوانشان را به مسلخ داعش گرگ صفت فرستاده است ببیند .
صرفا خواستم یک مصداق بیاورم .

حرف که بسیار است، از تناقض بین حقیقت گریزی و نسبیت اخلاقی فیلم هایتان و علاقیتان به کلمه آرمان! اگر باید در جامعه مدرن امروز بی غیرت بود، زرنگی و فرصت طلبی نیز استخوان بندی جامعه مدرن است، پس چرا اینجا در مقابل اقتضای جامعه مدرن سکوت را تجویز نمیکنید؟

جناب فرهادی کسانی که برای فقر زدایی کار میکنند چه کسانی هستند؟
صد ها گروه جهادی دانشجویی از کدام قشر و قماشند؟
طرفداران و هم فکران شما در این گروه ها بوده اند؟
واقعا چه کسانی در این 37 سال عرق ریخته اند برای فقر زدایی؟ چه کسانی و با کدام عقیده و ارزشی؟ مذهبی انقلابی یا روشنفکر نسبیت گرا؟

اصلا حرف هایم را پس میگیرم. جامعه ما مخروبه ایست که شما میگویید.
راستیتش جامعه ما رو به زوال است چون هنرمند اسکاری اش شمایید و ما هر چه سعی کردیم پای درستان اخلاق بیاموزیم، جز چند خیانت کار و دروغ گو چیز دیگری ندیدیم.
ما چه کنیم؟ اگر اخلاق نداریم بدین خاطر است که  به شما و جایزه شما دل بستیم، چه کنیم که چیزی حاصل نشد؟

جناب کارگردان اصلاحی هم اگر نیاز باشد صورت نخواهد گرفت.
اصلاح نیاز به امید دارد. ما چه کنیم که شما به ما گفتید که اگر زن و شوهری بر سر آینده فرزند خود برای پیشرفت در داخل یا خارج از کشور بحث کنند، بحثشان بی نتیجه خواهد بود و جدایی نصیبشان هست. راستش را بخواهید ما از شما نا امیدی را یاد گرفته ایم. چه کنیم دستمان به تغییر نمیرود.

یاحق


منتشر شده:

سینما انقلاب


کوتاه نوشت


بسم الله الرحمن الرحیم

کمی تند و شاید بد بینانه:
_
در خانه کتابی خوانده ام. احساس باسوادی و مهم بودن ملموس شده است در وجودم.
کتاب را به جای اینکه در کیفم بگذارم در دست میگیرم، به طوری که بقیه بتوانند آن را ببینند.
انتهای آن را با دست راست و پشت جلد را به پهلوی سمت راست، به کمربند خود میچسبانم. به طوری که اسم کتاب زیر دستم پنهان نشود. حالا نوبت به پیدا شدن بهانه است. در دانشگاه یا هر جای دیگر در مقابل آشنایان خود راه میروم، هواسم را جمع کرده ام که نکند دستم کتاب را بپوشاند. اگر بتوانم جلویشان چند صفحه ای بخوانم که دیگر عالیست. بعد از مطالعه کتاب را جلوی میزم میگذارم تا دوستان کنجکاو شوند.
اینطور بهتر است.

کفشم نو است ، در را نمیه باز کرده و با من صحبت میکند، مدام پایم را به زمین میکوبم که کفش نو را ببیند.

فردا به یک جلسه مهم دعوت شده ام. برای اجرا. باید به هر بهانه ای که شده راهی پیدا کنم که بگویم فردا نمیرسم بیام کوه، و ازم سوال شود چرا؟ تا با حالت بیخیال و عادی بگویم: ی اجرای کوچک دارم.

روزنامه را از کیفم بیرون می آورم، با اینکه صد بار یاداشتم را خوانده ام، مجدد جلوی دیگران میخوانم، اگر پرسیدن چیست؟ میگویم یاداشت یکی از دوستانه خواستم ببینم درست چاپ کردن؟ بعد از این حرفم اگر ببینن حتما

فردا برای سخنرانی پیش از خطبه دعوت شدی پسر، میفهمی؟ موقعیت به این خاصی. میخوای بری و بیای! خشک خالی؟ کسی نفهمه؟
بهتره زنگ بزنم به همه بگم. من فردا دارم میرم نماز جمعه . آخه من سخنرانم، سخنران. میفهمی؟

واکنش شما در مواجهه به منی که اینچنین میکنم چیست؟ ؟ ؟
ببینبد کتابمو، ببینید من اجرا دارم، ببینید من چه قدر مهم هستم! من سخنرانم آخه!
ببینید من ...

خدا چهره ی زیبایی بهم داده است، تصمیم گرفته ام عکس هایم را دور تا دور خانه ام بچسبانم. هر روز یا دو روز یک بار . خوبه اتفاقات را هم بگذارم، بله، اینطور بهانه های بیشتری دارم.
امروز چای خوردم با کاکائو ی 80 درصد، خوبه عکسش را بگیرم و بگذارم روی در خانه .

واکنش شما چیست؟
چه قدر پسر تو عقده ای هستی!
وا! مگه کمبود داری؟
تابلو دچار خودشیفتگی شدی؟ هر روز عکستو میگذاری؟
چه آدم حقیری!
نگاش کن مثل بچه ها میمونه.
ندید پدیده.
_
این واکنش ها برای گذشته بود. اگر شما عکستان را هر روز روی در خانه میچسباندید و از پشت پرده مدام به در نگاه میکردید، یا زمانی که کتابتان را روی سینه میچسباندید و دور تا دور دانشگاه راه میرفتید و...
دیگر لازم نیست...
کافیه اینستاگرام نصب کنید.
دیدید چه قدر راحت!
دیگه نه کسی بهتان میگوید عقده ای و نه بچه صفت خطابتان میکند.
 
یاحق



(از سری یاداشت های کوتاه و کمی عجله ای)

بسم الله الرحمن الرحیم

 امشب بر سر سفره ، هنگام تناول برای بار چندم مجبور به تماشای دقایقی از فیلم بد " ماه و پلنگ" شدم. مردی همسرخود را که در قسمت های گذشته مدام به او ابراز علاقه میکرده،  ترک  و با یکی از همکارانش ازدواج میکند.

پدر دختر رها شده در حال نصیحت دخترش بود و میگفت : تو بیشتر از شوهر خطا کارت مورد ملامت هستی! امنیت هر خانه به بلندی دیواریست که دورش می‌کشیم و تو با دست خودت یک دختر را به محل کار شوهرت آوردی و...

 متاسفانه مثل همیشه مدیران فرهنگی یا هنرمندان غیر متخصص و عمیق ما برعکس معادله را حل کردند.

متاسفانه مسئولین محتوا و نویسنده محترم به جای آن که این نکته را با اهمیت جلوه دهند که: مرد خطاکار در چه فرایندی بزرگ شده است؟ با چه سبک زندگی؟ چه چیز هایی برایش ارزش بوده است؟ چه قدر خود کنترلی داشته است؟ کنترل چشم و تهذیب نفس داشته است؟ چه مقدار به حفظ حریم محرم و نامحرم اعتقاد داشته؟ و ده ها سوال دیگر، صرفا نتیجه عمل مرد را قضا وت میکنند و تنها لحظه پایانی را مشاهده میکنند که مرد دل را باخته است، و با این معادله که صرفا نتیجه اش نشان داده میشود مقصر چه کسیست؟ همسر مرد که نتوانسته مردش را کنترل کند و خانه اش را محفوظ.

 یک سوال: این دختر که قاپ مرد متاهل را ربوده است ممکن بود که از هر راه دیگر نیز وارد زندگی این مرد شود. با این حساب چه کسی را باید ملامت میکردیم؟

 خیانت معلول یک فرایند طولانی مدت تربیتی است. نمیشود فقط نقطه خیانت را قضاوت کرد. برای سینماگران ما این فرایند تربیتی و سبک زندگی اهمیتی ندارد.

کنترل درونی و تهذیب نفس در کنار حفظ حریم ها راه حل است نه نبود یک دختر در زندگی که ممکن است هر ساله به واسطه شغل یا ... در زندگی مردی پایش باز شود  و  چند وقت بعد برود.

از این جنس حل مسئله های برعکس در سینما زیاد مشاهده میشود. که بحث آن مجالی دیگر را میطلب و اجمالا باید عرض شود که ماه و چلنگ بهانه بود تا منطقی فراموش شده را یاداور شوم

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم


دکور از هم باز شده اش ریز باران کنار حیاط افتاده بود و من هر روز بدون هیچ حسی از کنارش رد میشدم، تا اینکه پیام مشاور رسانه‌ای ریاست دانشگاه نگاهم را به دکور از هم پاشیده شده تغییر داد و احساس غروری را نسبت به خود برانگیخت.

دکوری خیمه مانند وسط حیاط توسط یک شرکت چند ملیتی برپا شده بود. گزارشی انتقادی و مستدل از منفی بودن حضور این شرکت در دانشگاه نوشتم. گزارش در چند رسانه مطرح چاپ شد؛ به جلسه هیئت رئیسه دانشگاه رسید و ظاهرا خاطر ریاست را مکدر کرده بود. آقای رئیس دستور داده بود غرفه جمع شود و فردای آن روز جمع شد. بعد از چند ماه مشاور ریاست به طور اتفاقی مرا  دیده بود و ماجرا را برایم تعریف کرد که: : بعد از انتشار یاداشت شما غرفه شرکت چند ملیتی از دانشگاه جمع شده است. این خبری بود که غروری از اثر بخشی یک گزارش برایم ایجاد شد. مصداقی از یک "نهی از منکر" که می‌شد در محافل رسانه ای به عنوان مصداقی کوچک از آن یام برد.

حدود 360 روز از انتشار گزارش قبلی میگذرد که دکور آبی رنگش بدون نگرانی از سرما و رگبار های پاییزی، بعد از گذشتن از توانایی های مدیریتی مسئولین، باچند پله سعود این بار زیر سقف و داخل دانشگاه، ما را به خود می‌خواند.


و اما آنچه سال گذشته گفته شد و نقد امروز نیز است(برای کسانی که سال گشته مطلب را مطالعه نکرده اند):

 

(متن منتشر شده در روزنامه به دلیل کمبود جا و اقتضائات صفحه بندی خلاصه شده است و نقد اصلی نوشته زیر است)


منتشر شده در :

سینما انقلاب

صبح نو

سینما پرس (متن خلاصه یاداشت)

سایت خبری فردا


راه اثبات آبرومندی صاحب نفسان

بی آبرو کردن ملت خود نیست


بسم الله الرحمن الرحیم

به دور  گلایه هایی که می‌توان درباره اصول فنی فیلم نامه نویسی بیان داشت، یعنی به دور از اعتراض از کلافگی مخاطب از اینهمه بی هنری در بیان سخنان و نکات و تحمل مستقیم گویی های گل درشت و بی خلاقیت در دیالوگ ها؛ و به دور از کشف عدم ارتقا و کسب توانایی در این امور، و به دور از بیان بی انگیزگی مخاطب، منتقد و دلسوزان از بیان نقد به دلیل حدس بی اثر بودنشان، صرفا تحلیلی ارئه خواهد شد در فهم اینکه کارگردان محترم (مسعود دهنمکی) چگونه نسبت به مردم جامعه خود نگاه میکند و آیا آثار ابتدایی و انتهایی ایشان تغییری در فهم مردم شناسی داشته است یا خیر؟

مسعود دهنمکی در اولین اثر داستانی خود (اخراجی های1) به درستی در تعریفی که از هم وطن و جامعه ایران ارائه می‌دهد، آغوش خود را باز می‌کند و با اعتراض به نگاه های خشک و ظاهر بینانه و سلبی، با ایجاد دوگانه ای مانند "حاجی گرینوف" به عنوان فردی ظاهر بین و خشک و "مجید سوزوکی" و اطرافیانش به عنوان افرادی ناسالم سعی می‌کند همه را هم وطن های این کشور به حساب بیاورد و ضمن عدم تایید منش مجید سوزوکی و اطرافیانش، در مقابل طرد شدن این افراد اعتراض می‌کند وایده ی خود را بر رشد و ارتقای این افراد میگذارد که شهادت مجید سوزوکی را می‌توان مصداق بارز این ایده(جذب و رشد) دانست.

این روند در اخراجی های دو نیز ادامه دارد  و با وجود همان دوگانه، بعد از اختلافات و درگیری های صورت گرفته بین این دو گروه(مذهبی، غیر مذهبی) در صحنه ای پایانی و بعد از پشیمانی طرف (غیر مذعبی و منفعت طلب) سرود "ای ایران" توسط همه‌ی اسرای کمپ خوانده می‌شود و مجدد ایده قبلی یعنی هم وطن بودن همه این افراد (جذب و رشد) اعمال می‌شود.

اما کارگردان محترم وقتی به دور از فضای دفاع مقدس در دوران امروز در آثار سینمایی خود دغدغه هایش را پیگیری می‌کند، نگاهی متفاوت به مردم  و جامعه خود دارد.

 در قسمت اول دوگانه رسوایی، مردم به صراحت عوامی هستند منفعل و ظاهر بین، افرادی که بعد از سالها التماس دعا گفتن و نماز خواندن پشت سر روحانی محله خود، بادیدن چند فیلم و صحنه ای مشکوک به روحانی قصه پشت می‌کنند(البته جای پرسش است چرا روحانی فیلم به وظیفه شرعی خود یعنی رفع سو ظن هیچ تلاشی نمیکند). این عوام زدگی و انفعال فکری و دهن بینی مردم جایی به اوج خود میرسد که مومنین نماز خوان و دل سوز اخلاق محله، بدون هیچ حکمی از قاضی و بدون هیچ سند شرعی و صرفا به دلیل تهییج یک بازاری در وسط بازار برای اجرای حکمی (رجم) به خانه دختر بد نام محله می‌ریزند و مخاطب همدلانه با دختر مضطرب و ترسیده از یورش سنگ بدستان نماز گزار در خانه خود منتظر فرج و رهایی ای میشود، که  بعد از افشاگری ای که  توسط دختر انجام می‌شود در پایان همان مردم متوجه حکم بی سند و اشتباهشان می‌شوند و پشت سر همان روحانی نماز اقامه می‌کنند. در رسوایی یک مردم، مومنینی هستند  دلسوز با همان ویژگی های ذکر شده( عوام، ظاهر بین، سست عنصر و...)و جز این قشر، قشر دیگری دیده نمی‌شود تا بگوییم تعریف کارگردان از مردم چیست؟

در رسوایی 2 مسعود دهنمکی تغییر نگاه خود را نسبت به اولین آثارش عمیق تر می‌کند. در رسوایی 2 دیگر از مومنین ولو بی بصیرت خبری نیست و کارگردان محترم مردم خود را گناهکار خطاب میکند، بله گناه کار. ابتدای فیلم روحانی اهل طریقت از سنت الهی میگوید که گناه باعث زلزله میشود، و در پایان زلزله می آید. بدین طریق میتوان گفت: گناه باعث زلزله میشود، مردم گناه میکنند، زلزله می آید؛ صغری، کبری، نتیجه.

وقتی این روزها کینه توزی کشور های سرمایه سالار جهان بر علیه این مردم مورد اشاره فیلم رسوایی به اوج خودش رسیده است، وقتی پول های بلوکه شده این مردم بی دلیل قصب میشود، وقتی که در عین فشار ها، مردم حمایت و دلبستگی خود را با قدمهایشان در صف های انتخابات و جشن های هرساله و پررونق 22 بهمن نشان میدهند، وقتی برومندان این کشور برای سربلندی و صیانت از آرمانهای انقلاب یا در هنگام رانندگی مورد ترور مملو از بغض و ترس سرمایه سالاران جهان قرار میگیرند و یا کیلومتر ها دورتر با دفاع خود و ریختن قطرات خونشان افزایش کستره تمدنی و ایدئولوژیکی نظام را اثبات میکنند، و وقتی که صاحب نظران این کشور این ملت را توانمند در مهندسی تمدن نوین اسلامی خطاب ، و یا جوانان امروزه را مومن تر از دوران دفاع مقدس خطاب میکنند؛ و با وجود هر آنچه هست  ولی بیان نشد، در این شرایط جناب کار گردان پیشبینی ای از یک ویرانی در  این کشور انجام می‌دهد؛ نه به خاطر حمله روبات های امریکایی مانند فیلم "روبوکاپ"، که به خاطر گنه کاری بیش از حد این مردم.

مردم در رسوایی 2 یا کف زنان منتظر اعدام یک مجرم هستند که در صورت بخشش اعتراض می‌کنند، یا پشت درب خانه حاج آقای اهل طریقت فیلم برای گفتن التماس دعا صف ایستاده اند، یا در دادگاه خانواده معترفند که به خاطر شبکه‌های اجتماعی حاظر به طلاق هستند، یا در خیابان چادر زده اند برای فرار از زلزله و بعد از نیامدن زلزله میرقصند، و یا به گفته نقش اول فیلم "حاج آقا" گناه کار هستند. و هیچ نمای دیگری از مردم دیده نمی‌شود تا شاید گفته شود اکثریتی به خاطر اقلیتی فی المثل رباخوار یا گناه کار عذاب شده اند و لاجرم باید اقشار مذکور را نماینده کل جامعه به حساب آورد.

در پایان متوجه می‌شویم که در امان ماندن این مردم تا به امروز به خاطر حضور افرادی مانند روحانی اهل طریقت فیلم است، زیرا پس از ترد شدن این روحانی و به محض بلند شدن چرخ های هواپیمای حامل ایشان، زمین شروع به لرزیدن می‌کند. البته این لرزش به زلزله ای مخرب ختم نمیشود و دوربین با نشان دادن پرچمی از حضرت ابا عبد الله حسین (ع) علت رحم خداوند به این مردم را اعلام می‌کند.

به عنوان سوالی پایانی برای دوگانه رسوایی پرسیده میشود که: چرا جناب کارگردان تنها راه  اثبات آبرومندی و بزرگی به حق اهل نفسان و روحانیون اهل طریقت را در بی آبرو کردن مردم خود می‌بیند؟؟؟

منتشر شده در: روزنامه صبح نو

 (حاشیه نگاری یا در اصطلاح بی مناقشه، یاداشتی برای  مراسم 14 خرداد 95)



بسم الله الرحمن الرحیم

خنکای هوا از جنس صبحگاهی نبود. از دیروز ساعت 18 خنکتر شدن هوا حس می­شد؛ با این حساب به امید تشنگی­‌ای کمتر از هر سال به سمت مراسم رفتم.

"صدها هزار نفر چند ساعت است که در مصلا در شمال تهران اجتماع کرده اند. تا در مراسم باشکوه سوگواران شرکت کنند. ایران مدتهاست که چنین اجتماعی را به خود ندیده است. سوگواران از همه جای کشور به تهران آمده اند. به حدی که مسأله خواب و خوراک آنها مشکل شده است. مسئولان سعی می کنند که برای صد هزار سوگوار که به تهران آمده اند جا و مکان تهیه کرده و غذا رسانی به آنها را منظم کنند..( هنر بیشلر، گوینده رادیو در اتریش 15/3/68)

مترو رایگان است و سهل تر از هر وسیله­‌ای. پایم را بیشتر از معمول باز میکنم تا تعادلم حفظ شود، سرم را  در کتابی که در دست دارم میبرم: « من با جرات مدعی هستم که ملت ایران ... »



حجم: 1.07 مگابایت
 هفتمین شماره حنیفا


سلام. اگر دوستان مشترکاتی بین این یاداشت که  به عنوان تیتر اول در نشریه دانشجویی حنیفا چاپ شده است و یاداشت های قبلی بنده دیده اند، بدین دلیل است که متن زیر تکمیل شده یکی از نوشته های چند ماه پیش است.


بسم الله الرحمن الرحیم

امروز بحث های نویی به مانند جهانی شدن با تمام تعاریف مختلفش و در عین ظاهر جامعه شناختی خود، نسبتی با رشته های دیگر دارد و بعید نیست که وقتی از جهانی شدن سخن میگوییم، رد آن را از سینما آغاز کنیم. اگر از شناخت خود در این باره صرف نظر کنیم، در بیان متفکرین مغرب زمین این نگاه وجود دارد. به طور مثال «آپادورای» در بحث جهانی شدن، یکی از دو  مولفه این روند (جهانی شدن) را سینما معرفی می کند.
در ادامه تحلیلی را مطالعه خواهید کرد نسب به یک انیمیشن ایرانی که به تازگی اکران موفقیت آمیزش به پایان رسیده و دو پیامد  رسانه ای دیگر  .
لازم به ذکر است که هدف از این تحلیل، آوردن شاهد مثالی برای مفهوم «جهانی سازی» یا « جهانی شدن» به تعریف متفکرن مغرب زمین نبوده و صرفا نگاه نگارنده را منعکس میکند.

انتشار: روزنامه جوان


بی ارادگی مسئولان فرهنگی در قبال نتایج جهانی

تا به امروز نقد ها و معرفی های زیادی برای این انیمیشن (شاهزاده روم) نوشته شده است که قصدی برای بیان مکررشان نیست و به نظر حقیر، لازم است موضوع این انیمیشن یک بار از نگاهی دیگر و نه در مقایسه میان آثار ایرانی و یا آینده انیمیشن سازی و فروش در گیشه که قطعا در جای خود بسیار پر اهمیت هستند، تفسیر شود.