وبسایت شخصی محمد حسین تیرآور

۳۷ مطلب با موضوع «یاداشت ها» ثبت شده است

انتشار:

خبرگزاری دانشجو

روزنامه جوان

بسم الله الرحمن الرحیم

از پله های دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی که پایین بیایی، مسئولین دانشگاه برایت  بستری فراهم کرده اند که ذهنت مدیریت منابع و نیروی انسانی کشورت را کنار بگذارد، و به جای هرمزگان، اهواز، قزوین و تبریز، وقت بگذاری برای رونق هرچه بیشتر، لندن، نیویورک، آمستردام و نوتردام.

پایین دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی غرفه ایست آبی رنگ، مانند همان شعبه از کارخانه در آفریقای جنوبی. غرفه ای از شرکت بزرگ و چند ملیتی یونیلیور.

گروه فرهنگی «نسیم»؛ محمدحسین تیرآور؛ "صمد همانطور دستم را گرفته بود گفت: به خاطر ظهر معذرت میخواهم. من تقصیر کارم. مرا ببخش. اگر عصبانی شدم، دست خودم نبود. میدانم تند رفتم. اما ببخش. حلالم کن.خودت میدانی از تمام دنیا برایم عزیز تری. تا به حال هیچ کس را توی دنیا به اندازه تو دوست نداشته ام. گاهی فکر میکنم اینهمه دوست داشتن نکند خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی فکر میکنم ، میبینم من با عشق تو به خدا نزدیک تر میشوم. چه کنم که جنک پیش آمده"

"دختر شینا" کتابی نسبتا مفصل از زبان یک همسر شهید است. بعد از مجموعه کتاب های هم قطر "اینک شوکران" که سرداران شهد را از زبان همسرانشان روایت میکرد، این کتاب شاید تنها کتابیست که توجه را به خود جلب می‌کند.

خاطره نگار در 19 فصل و با قطری بیشتر از کتاب های ذکر شده (250 صفحه) خاطرات، قدم خیر محمدی ، همسر سردار(صمد) ستار ابراهیمی هژیر را تنظیم کرده است.

با "دختر شینا" از چشم همسر شهید نه تنها به حاج ستار و رفتارش، بلکه به کیلومترها به پشت جبهه نیز نگاه میکنیم. 19 فصل تنظیم شده است تا از رنگ و بوی زندگی یک همسر رزمنده بگوید.

کتاب از ناز پروردگی دختر عزیز پدر در کودکی شروع میکند. از بی میلی به ازدواج، تا چشم انتظاری ها و اضطراب ها و بی حوصله گی های دوری از همسر.

در هنر و ادبیات این کشور، پشت جبهه ها باید ترسیم شود، بدور از گرد و غبار و صوت خمپاره ها، تا دیده شود، گاه مرارت ها و دلگرمی ها و گاه اضطراب ها و کمک کردن ها، تا عظمت دفاع و رشادت صرفا در خط مقدم و و بزرگی بلا فقط در میان شلمچه و طلائیه دیده نشود تا دفاع مقدس با تمام داشته هایش جلوه کند، و نه کمتر  و "دختر شینا" به نوبه خود در بخشی از این عرصه، قدم برداشته است.

در دختر شینا  بیش از چند خاطره، حرف زیادی از جبهه نمی شنویم و تماما در خانه شهید مانده‌ایم و حاج ستار را از رفتارش کنار خانواده میشناسیم. از هدیه خریدن های مکرر برای دلجویی به خاطر تاخیر در بازگشت از جبهه یا گریه کردن های یک سردار به خاطر سختی های متحمل شده بر خانوداه و یا برنامه ریزی عجله ای همسر برای تفریح اندک خانواده اش و رفتن به فضای سبزی کنار پادگان.


این کتاب مثالی است از بسیار زوج جوان این سرزمین که قدم های ابتدایی زندگیشان، با کوس جنگی تحمیلی همراه شده بود، و "دختر شینا" ترسیم‌گر کرامت اخلاقی است که همسر برای خانواده اش دارد: چشمم که چشمش افتاد گفت: "سلام خانومم، عزیزم، سلام قدم خانوم"؛ تا با این منش، سردی جنگ کمتر احساس شود و نبود همسر بیشتر.

و از طرفی شاهد صبوری یک همسر هستیم که در طول جنگ که در نبود همسر، خانه ای را با 5 فرزند کوچک، مدیریت کند، یا برف بروبد یا پیت نفت به دست بگیرد.

کتاب خاطره است و نباید توقع قلم توصیفی فضاهایی را چون رمان داشته باشیم، اما کتاب فضا ها را نسبتا توصیف میکند و این به هر آنچه هدف این کتاب هست، کمک می‌کند.

دختر شینا توسط بهناز ضرابی زاده تنظیم شده است و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.


منتشر شده: خبرگزاری نسیم

نمایشگاه مصلی
شناسهٔ خبر: 2788976 - 
همزمان با فرارسیدن ماه مبارک رمضان ویژه برنامه «شب‌های نورانی مصلی» از چهارشنبه ۲۷ خرداد مصادف با شب اول ماه مبارک رمضان آغاز به کار کرده است. روایت ما از یکی از شب های این نمایشگاه را بخوانید:

مجله مهر - محمدحسین تیرآور: ساعت حدود هفت است. سوار بر ون‌های صلواتی به سمت نمایشگاه می‌روم. زیر گذری حیاط بیرونی را به صحن و حیاط داخلی مصلای امام متصل می‌کند. زیرگذر، نمایشگاه تابلو های خوشنویسی است؛ چند خطاط در حال خوشنویسی هستند و شاید قلم‌هایشان ناراحت اند از قدم های عجول بازدید کنندگان؛ با این حال بدون توجه خاصی از پله های زیرگذر بالا می‌روم و به حیاط بزرگ مصلی می رسم. آفتاب اگرچه رمق چندانی ندارد، اما از ابتدای ظهر تا یک ساعت پیش، تمام تلاشش را کرده است که رمق را از جسم روزه داران بگیرد و این دقایق آخر به خود استراحتی داده است.

یک حوض بزرگ با آبی نه چندان شفاف در وسط حیاط است که دورش را چند میز و صندلی چیده‌اند، چند غرفه خوراکی در یک سمت، سالن نسبتا بزرگی به نام «نمایشگاه عفاف و حجاب» در مقابل، و غرفه کودکان و کتاب در شبستان و پشت سر قرار دارد. نمایشگاه یک ساعتی است که شروع شده، اما جز غرفه داران و چند خبرنگار، هنوز بازدیدکنندگان چندانی حضور پیدا نکرده‌اند و باید منتظر اذان بود تا نمایشگاه جان بگیرد.

"پنجشنبه فیروزه ای" را شاید این روز ها زیاد در بحبوحه نمایشگاه کتاب در خبرگزاری ها وعلی الخصوص شبکه های اجتماعی شنیده باشید؛ نام آخرین اثر نویسنده متعهد، سرکار خانم عرفانی که به تازگی توسط نشر نیستان انتشار یافته است.
خوشبختانه خانم  عرفانی در رمان"پنجشنبه فیروزه ای" مانند رمان قبلی خود(لبخند مسیح)، رمان را انتخاب کرده است تا به حرف های دینی اش در دنیای جوانان بپردازد. جوان و دین موضوع و هدف نویسنده در هر دو کتاب را شکل میدهد و این انتخاب میتواند بیانگر دغدغه عمیق و زندگی و زیست این نویسنده در جامعه خود باشد؛ موضوعاتی که اهمیتشان پر واضح و غیر قابل انکار است.


«قصه‌ها» در سال ۹۰ بدون مجوز تولید و بعد از اتمام کار، مجوز دریافت می‌کند، اما در آن سال اجازه اکران نمی‌گیرد. کمی بعد، در سال ۹۳ در دو جشنواره‌ی فجر و ونیز شرکت می‌کند و در ایتالیا شیر طلایی را بدست می‌آورد. اما وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اعتراض می‌کند که اصلا چرا چنین فیلم سیاهی اجازه ساخت گرفته است و قس علی هذا. چند ماه می‌گذرد. «قصه‌ها» در سینماهای تهران اکران می‌شود. باز چند هفته می‌گذرد. کار گردان فیلم یک ساعت در آنتن زنده تلویزیون صحبت می‌کند و ناراحتی خودش را از وجود ممیزی و ... ابراز می‌کند. اما مشکل این فیلم چیست؟
 
 
«قصه‌ها» تبلور بغض و گلایه‌ای‌ست غیر هوشمندانه همراه با کنایه‌های گل درشت. غیر هوشمندی را از این جهت می‌گویم که برای باورپذیرتر شدن فیلم، کارگردان نیامده است به تعدادی از سوژه‌های سیاهش بسنده کند و صدر تا ذیل فیلمش را سیاه آذین نبندد.


برسی پیامد های فعالیت های رسانه ای سید محمد خاتمی و هر آن کسی که بر سر بی منطقی خود باقی مانده است.آخرین یاداشتی که در نشریه حنیفا نوشته ام.
"پیامد فعالیت های رسانه ای سید محمد خاتمی، حدف سرمایه های اجتماعی و ایجاد تنفر در جامعه است"

بسم الله الرحمن الرحیم


#متنفر_بشو

در ابتدا باید متذکر بشوم که این یاداشت یک یاداشت سیاسی نیست و قصدی جز تحلیل پیامد اجتماعی یک حرکت سیاسی در آن وجود ندارد. البته سیاسی ننوشتن را فضیلتی نمیدانم، ولی قطعا از سیاستزدگی دوری میکنم.
کاش بهار امسال مسائلی مهمتر از سرما قصد کوچ و سفر از این کشور را داشتند و مردمش را با دشمنهای خارجی تنها می‌گذاشتند، اما ظاهرا خیلی از چیز ها حذف شدنی نیستند و هنوز ثابت قدم ایستاده اند.

بسم الله الرحمن الرحیم

 
سال نو شما بزرگواران مبارک 

عکسی را صبح از فضای سبز تکیه شهدای اصفهان گرفتم که به عنوان اولین قدم همدلانه با دولت به این صورت که میبینید در آوردم

ماقطره ای از زلال ملت هستیم
ما اهل صقا و با محبت هستیم

آقای عزیمان خیالت راحت
ما همدلو هم زبان دولت هستیم

یاداشت منتشر شده با موضوع "حجاب اجباری" در آخرین شماره گاهنامه حنیفا

یاداشتی کمی عجله ای که برای انتشار در سایت(همینجا) کمی اصلاح شده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

«مردم را که نمی شود به زور به بهشت برد!» «اگر حجاب را در جامعه را  اجبار کنیم، اخلاق ضایع میشود!» اگر درجامعه اجبار بکاریم لجبازی باید درو کنیم...»

چند جملهذای که شاید فعلا  در جمهوری اسلامی شنیده میشود؛ حجاب اجباری موضوعیست که  این روز ها بیشتر از قبل مورد توجه و انتقاد قرار گرفته است.ا

 

از ابتدا باید گفت که  این سؤال غلط است که آیا در ایران حجاب اجباریست یا خیر؟واضح است که در ایران حجاب یک اجبار است ولی متأسفانه هیچ وقت پرسیده نمی شود چرا اجبار؟

فقط سوار بر جو منفی کلمه ای مانند اجبار به سمت حجاب تاخته میشود.ابتدا باید بگوییم که همین اجبارِ حجاب را نباید مطلق به حساب آورد، زیرا در این صورت بخشی از افرادی که هر روز در دانشکده حضور دارند مجرم هستند، چون آنها حجاب ندارند ولی میبینم که هزاران هزار نفر در شهر بدون حجاب مناسب و اساسی حضور دارند وکسی کاری با آنها ندارد.

(به نظرتان تعداد گشت ارشاد های شهر ما چقدر است؟)

متأسفانه مشکل از جایی آغاز می شود که به اجتماعی بودن حکم و مسئله حجاب توجهی نمی شود و تصور می شود حجاب یک امر شخصی است !در صورتی که حجاب در فردیت وتنهایی فرد معنایی ندارد. آیا به زنان  در خارج از اجتماع دستور به حجاب داده شده است؟

حجاب اسلامی که مد نظر است، وقتی  تعریف پیدا می کند که بحث از ورود به جامعه باشد.عدم حجاب به واسطه نا امنی که برای فرد مونث به وجود می آورد و از جهت ناراحتی واضطرابی که برای  متأهلین و افراد مذکر به وجود می آورد, وجوبش لازم میشود. حال سؤال مطرح این است که چرا باید؟و چرا اجبار؟

بعد از بیان نکته بالا، بعید نیست که شنیده شود:

«اگر حجاب امر مثبتیست وپشتوانه منطقی وعقلانی دارد, جامعه را آزاد کنید تا روح حق طلب جوانان به سمت این تفکر منطقی تمایل پیدا کند!»

همیشه محدودیتها و سازمانهایی برای محدود کردن مضرات وجود داشته اند وبار ها وبارها با آنها سر و کار داشته ایم وداریم والزام و رعایت آنها برای ما بد تلقی نمیشود؛ از الزام انجام دستورات یک پزشک تا جلوگیری از پخش کنسرو  فاسد برای بیمار نشدن جامعه.

حال سوال این است که چطور اجبارهای هر روزه در مسائلی که ضرر جسمانی به همراه دارند برایمان پذیرفتنش راحت است وجامعه خود را به این امر توصیه نمی کند که«خودتان خوب وبد را انتخاب کنید» ولی در امری که ضرر های روحی واجتماعی اش مشخص است وجامعه ای مثل غرب را به منجلاب کشانده و یک بحث فرهنگیست را الزامی منفی میدانیم که طغیان جامعه را بعد از مدتی به همراه دارد؟!

در عجب هستم جلوگیری پلیس راهنمایی و رانندگی به دلیل برهم خوردن حواس رانندگان را امری منطقی میدانیم و الزام قاتونی آن را تازیانه ای برسر آزادی تلقی نمیکنیم، ولی جلوگیری از بی حجابی که مسمومیت فکری وفرهنگی به وجود می آورد را الزامی منفی تلقی میکنیم؟!

اگر در پاسخ بنده خواهید گفت که علوم انسانی را با علوم تجربی مقایسه نکنید یا با توجه به توصیه پزشکان میلیون ها نفر سیگار میکشند، باید بگویم: علوم انسانی به اعتراف خیلی ها پر اهمیت تر وحساس تر از علوم تجربیست و دوم این که مثالهایی مانند سیگار کشیدن، یک ضرر فردیست نه اجتماعی، یک فرد سیگاری تا حد فوت خود میتواند سیگار بکشد, و این متفاوت است با بی حجابی که به غیر از امنیت خود آزادی چشم ها را هم سلب می کند.

حجاب یک اجبار منطقیست, الزامی که راه  کشف و شناخت فلسفه و مبنایش باز است, یک امر که تنها  در اجتماع واجب میشود و برای سلامت جامعه است.

بله، اختیار امنیت جسمانی وروانی افراد به دست خودشان، ولی بی حجابی که  سلب میکند امنیت فکری دیگران را باید بگوییم: اختیار فردی؟

این مسئله که اجبار لجبازی را در پی دارد واخلاق را ضایع میکند هم مشکلی دیگر است؛ باید بدانیم این اجبار نیست که فرد را لجباز وجسور بار می آورد، بلکه این اخلاق بد و نادرست در بیان این اجبار و الزام است که فرد را طغیانگر بار می آورد، اجبار بدون استدلال  و تند یک پدر به دختر خود برای حجاب یا نگاه خشن مأموری بی ادب یا نهی از منکر تند و زننده  چند پسر؛ و قطعا در صورت بیان صحیح, این وجوب(حجاب) کاملا پذیرفتنی است، مانند هزاران منع و الزام قانونی دیگر در جامعه  خودمان.

اصلا میپذیریم که اجبار در حجاب داشتن را حذف کنیم، اگر در این شرایط عدهای نخواستند که منطقی برخورد کنند،چه؟؟ یعنی نخواستند به یک امر منطقی مثل حجاب تن دهند.

آیا در تریبون ها میگوییم: دیدیم که ظاهرا نمیشود و از این پس قانون اجبار را عملی میکنیم ؟  آیا در زمینههای کوچکی مثل یک کارگاه ساده تولید مواد پروتئینی که مواد مسموم تولید میکند میگوییم: بگذاریم خودش به این  نتیجه برسد که غذای سالم به دست مردم برساند؟

_مسئله ای دیگر

بنده با این مسئله که بی حجاب ها را لجبازان و افرادی بدانیم که در مقابل اجبار قد علم کرده اند و در مقابل گشت ارشاد اینگونه حجاب می پوشند, مخالف هستم.

در این صورت باید اکثر بیحجابهارا انقلابیونی در اعتراض به اجبار، و چکمههای چرمی لوکس آنهارا پوتین های جنگ، وکرم های صورت را واکس های استتار جنگی به حساب بیاوریم؛ واقعا این گونه است؟؟ شما این افراد را با چنین روحیه(اعتراض انقلابی) میشناسید؟

اصلا مگر چند سال است گشت ارشاد به عنوان بزرگترین نماد اجبار حجاب سر وکله اش پیدا شده است ؟ آیا قبل از آن بی حجابی نبود؟

 اگر میخواهید شدت بی حجابی در امروز را بگویید،  باید گفت که هر وقت میزان ارتباطات ورسانه های امروز را حتی با چهار سال پیش یکی دانستیم این حرف را میپذیریم، چون بی حجابی یک فرهنگ غیر بومیست.

لطفا کمی منطقی تر باشیم...

1)آمار بیان شده به قطع تنها به دلیل بی حجابی نبوده است و مجموعه دلایلی باعض شده اند که این وضعیت رخ بذهند که مجال بیانش اینجا نیست ولی باعث گارنده به عامل حجاب به عنوان عاملی موثر در این مسئله معتقد است.


فیلم کوتاهی که ارش دیدن دارد



دریافت فایل نشریه
حجم: 1021 کیلوبایت

 برای جلد نشریه تمام تلاشم را کردم که به هیچ وجه هویت شخصی که عکسشان قرار است چاپ بشود مشخص نباشد، و همین تلاش باعث شد که لباس زننده (بدن نما) و چهره غیر محجبه فرد سمت راستی به عنان یک شخص نسبتا با حجاب دربیاید و بعضی از دوستان اعتراض کنند که : ایشون کجایش بی حجاب است؟!

 (یاداشت زیر، آخرین یاداشتی است که نوشتم و دیروز در نشریه بسیج دانشجویی دانشکده علوم اجتماعیو ارتباطات به چاپ رسید، این متن در نشریه با عنوان«دانشگاه شمارا باسواد نمیکند» قرار گرفته است)(این مطلب از مطلب چاپ شده کمی کامل تر است)


بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی پوستر فراخوان کلاس های آموزشی بسیج دانشجویی را میبینم، حیف میدانم که در مورد این مسئله(با سواد شدن)
صحبت نکنم.البته در صورت نبود کلاس و پوستر نیز، همین کارو میکردم.
مطمئنا تا به حال دیده اید و اگر ندیده اید، در آینده خواهید دید که بعضی از دانشجویان به دانشجویان دیگر یا دانشجویان به اساتید یا بلعکس میگویند: باسواد؛ فلانی دانشجوی باسوادی است؛ فلان استاد را دیدی؟
 خیلی باسواد است.
نکته اینجاست که این صفت(سواد) همه افراد را در بر نمی گیرد. ممکن است در یک جمع دانشجویی ده نفر حضور داشته باشند که همترم یکدیگر و تعداد واحد های گذرانده آنها یکی باشد، ولی به یکی از آن ده نفر
می گویند: باسواد!

بسم الله الرحمن الرحیم

چند هفته ای است که از شروع طرح تفکیک جنسیتی(طرح تکریم زنان) در ادارات شهرداری تهران می گذرد؛ این طرح از ابتدا، به یکی از موضوعات مهم رسانه های داخلی و خارجی، نامه نگاری ها، حمایت کردن ها و برائت کردن ها تبدیل شد.

در اصل، داغ شدن این موضوع به این دلیل بوده است که بحث آزادی زن و نگاه به جایگاه او در اجتماع، همیشه از دغدغه های مهم و مباحث بحث برانگیر و بسیار تاثیر گذار در هر جامعه ای بوده است؛ اهمیت این موضوعات هیچ گاه جایگاه خود را از دست نمی دهد،حتی اگر متفکرین و روسای یک جامعه از وجود آن بی اطلاع باشند یا حتی به آن اهمیت ندهند.

جمهوری اسلامی ایران نیز با وجود نگاه متفاوتش از جایگاه زن و ابراز مخالفت همیشگی از فرهنگ جوامع غربی، طبیعیست که همیشه مورد توجه بوده، و این موضوع می تواند وسیله خوبی برای انتقاد از آن شود.

رئیس جمهور مخالفت خودش را با جملات همچون:"مگر می‌شود ۵۰‌درصد جامعه را ترک کرد به بهانه‌های مختلف و حرف‌های قرن حجری؟" بیان کردند و معاون امور زنان رئیس جمهور به طرز دیگری گفته بودند:" طرح تفکیک جنسیتی مورد تأیید معاونت امور زنان و خانواده ریاست‌جمهوری نیست و دولت یازدهم نیز با آن مخالف است، اگرچه برخی دستگاه‌ها و ارگان‌ها اقدام به تفکیک جنسیتی پرسنل زن و مرد خود کرده‌اند، این طرح به صورت سلیقه‌ای اجرا شده و مورد تأیید دولت نیست".